آزادی عاشقانه پارت سوم
یک هفته بعد :
روز دادگاه :
اون روز من باید تنها به دادگاه میرفتم امیداورم بودم ولی وقته صورت گرفته جونگ کوک رو میدیم امیدم نا امید میشد
ا،ت : اگه آزاد شدم من رو رو همون صندلی همیشگی میبینی اگر هم نه که خداحافظ برای همیشه همراه مامور ها رفتم سمت دادگاه به شدت میترسیدم یعنی چه سرنوشتی در انتظارم بود
ا،ت : آقای قاضی من ساعتی که اون چاقو خریداری شد من تو خونه بودم
قاضی: برای این ادعا شاهدی هم دارید ؟
ا،ت : هر چند نفر که بخواید میتونه شهادت بده
وقتی داشتن با قاضی حرف میزدن تمام وجودم میلرزید اگه قرار بود من به جرم قتل اعدام بشم چه سرنوشتی در انتظار الیا و کوک بود ؟
داشتم از ترس از حال میرفتم که قاضی شروع کرد به تصمیم گیری برای من و اون قاتل
وقتی حکم قاضی داشت خونده میشد تمام وجودم یخ زده بود و میلرزید ولی در همون حین یه جمله زیبا شنیدم
.. : خانم کیم شما آزادید
بعد از شنیدن این جمله مثل پرنده ایی بودم که از قفس آزاد شده سریع از اونجا رفتم بیرون تا برسم به کنسرت جونگ کوک
کوک ویو :
دقیقه ها خیال گذشتن نداشتن هر لحظه که زمان میرفت جلو تر استرسم بیشتر میشد نمیدونستم میتونم بازم ا،ت رو کنارم داشته باشم یانه امشب میدیمش یانه همه مشغول آماده کردنم بودن ولی من اصلا حواسم به جایی که بودم نبود
دیگه کاملا اما ه بودم وقت رفتن روی صحنه بودم چشمام رو بستم نفس عمیقی کشیدم و رفتم بالا نگاهم رو دادم به صندلی شماره ۱۰ وقتی ا،ت رو روش ندیدم کاملا حواسم رفت و دیگه اصلا متوجه نشدم کجام و باید شروع کنم به خوندن فقط خیره به صندلی نگاه میکردم که یکدفعه زن سفید پوشی اومد سمت صندلی وقتی چهره ا،ت و دیدم تازه متوجه جه شدم من خوشبخت ترین آدم روی زمینم و شروع کردم به اجرا و اون شب خاطره انگیز ترین شب زندگیم بود
منتظر حمایت هاتون هستیم
درخواستی
نظری
انتقادی
پیشنهادی
فوشی
هم دارید این زیر در خدمتیم هوف
روز دادگاه :
اون روز من باید تنها به دادگاه میرفتم امیداورم بودم ولی وقته صورت گرفته جونگ کوک رو میدیم امیدم نا امید میشد
ا،ت : اگه آزاد شدم من رو رو همون صندلی همیشگی میبینی اگر هم نه که خداحافظ برای همیشه همراه مامور ها رفتم سمت دادگاه به شدت میترسیدم یعنی چه سرنوشتی در انتظارم بود
ا،ت : آقای قاضی من ساعتی که اون چاقو خریداری شد من تو خونه بودم
قاضی: برای این ادعا شاهدی هم دارید ؟
ا،ت : هر چند نفر که بخواید میتونه شهادت بده
وقتی داشتن با قاضی حرف میزدن تمام وجودم میلرزید اگه قرار بود من به جرم قتل اعدام بشم چه سرنوشتی در انتظار الیا و کوک بود ؟
داشتم از ترس از حال میرفتم که قاضی شروع کرد به تصمیم گیری برای من و اون قاتل
وقتی حکم قاضی داشت خونده میشد تمام وجودم یخ زده بود و میلرزید ولی در همون حین یه جمله زیبا شنیدم
.. : خانم کیم شما آزادید
بعد از شنیدن این جمله مثل پرنده ایی بودم که از قفس آزاد شده سریع از اونجا رفتم بیرون تا برسم به کنسرت جونگ کوک
کوک ویو :
دقیقه ها خیال گذشتن نداشتن هر لحظه که زمان میرفت جلو تر استرسم بیشتر میشد نمیدونستم میتونم بازم ا،ت رو کنارم داشته باشم یانه امشب میدیمش یانه همه مشغول آماده کردنم بودن ولی من اصلا حواسم به جایی که بودم نبود
دیگه کاملا اما ه بودم وقت رفتن روی صحنه بودم چشمام رو بستم نفس عمیقی کشیدم و رفتم بالا نگاهم رو دادم به صندلی شماره ۱۰ وقتی ا،ت رو روش ندیدم کاملا حواسم رفت و دیگه اصلا متوجه نشدم کجام و باید شروع کنم به خوندن فقط خیره به صندلی نگاه میکردم که یکدفعه زن سفید پوشی اومد سمت صندلی وقتی چهره ا،ت و دیدم تازه متوجه جه شدم من خوشبخت ترین آدم روی زمینم و شروع کردم به اجرا و اون شب خاطره انگیز ترین شب زندگیم بود
منتظر حمایت هاتون هستیم
درخواستی
نظری
انتقادی
پیشنهادی
فوشی
هم دارید این زیر در خدمتیم هوف
۱۸.۰k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.