پارت ^^ sі᥊ ^^
پارت ^^ sі᥊ ^^
ویو یونا
با ضربه ای که به سرم وارد شد
یهو همجا سیاه بود نمیتونستم جایی رو ببینم
و نمیتونستم صدایی بشنوم
گوشام داشتند سوت میکشیدند
اما بعد چند دقیقه تونستم
با تکون دادن بدنم و صدای زدن شخصی بلند شم
چشمام رو باز کردم. داشت از سرم خون میومد
با شخصی که رو به رو شدم شوکه شدم
اون مستر جونگ بود
جونگ کوک : خانم.... خانم صدای منو میشنوین... حالتون خوبه
یونا : شوکه بودم. اما یهو یادم افتاد من با جیمین بدم سریع از ماشین پیاده شدم جونگ کوک رو کنار زدم و رفتم طرف جیمین در رو باز کردم و جیمین رو از ماشین خارج کردم
یونا جیمین... جیمین... داداشی صدام رو میشنویی...داداشی لطفا بیدار شو...خواهش میکنم
یونا برگشت و به جونگ کوک گفت
یونا : خواهش میکنم به امبولانس زنگ بزن لطفا
ویو جونگ کوک بعد اینکه تکون دادم
و صداش کردم وقتی بیدار شد همینطوری بهم زل زده بود
بعد یهو از ماشین پیاده شد و منو کمی هل داد اونور
و رفت سمت پسری که تو ماشین بود . انگار داداشش بود
همینطوری داشت صداش میکرد و یهو برگشت و بهم گفت
خواهش میکنم به امبولانس زنگ بزن لطفا.....
ویو یونا
با ضربه ای که به سرم وارد شد
یهو همجا سیاه بود نمیتونستم جایی رو ببینم
و نمیتونستم صدایی بشنوم
گوشام داشتند سوت میکشیدند
اما بعد چند دقیقه تونستم
با تکون دادن بدنم و صدای زدن شخصی بلند شم
چشمام رو باز کردم. داشت از سرم خون میومد
با شخصی که رو به رو شدم شوکه شدم
اون مستر جونگ بود
جونگ کوک : خانم.... خانم صدای منو میشنوین... حالتون خوبه
یونا : شوکه بودم. اما یهو یادم افتاد من با جیمین بدم سریع از ماشین پیاده شدم جونگ کوک رو کنار زدم و رفتم طرف جیمین در رو باز کردم و جیمین رو از ماشین خارج کردم
یونا جیمین... جیمین... داداشی صدام رو میشنویی...داداشی لطفا بیدار شو...خواهش میکنم
یونا برگشت و به جونگ کوک گفت
یونا : خواهش میکنم به امبولانس زنگ بزن لطفا
ویو جونگ کوک بعد اینکه تکون دادم
و صداش کردم وقتی بیدار شد همینطوری بهم زل زده بود
بعد یهو از ماشین پیاده شد و منو کمی هل داد اونور
و رفت سمت پسری که تو ماشین بود . انگار داداشش بود
همینطوری داشت صداش میکرد و یهو برگشت و بهم گفت
خواهش میکنم به امبولانس زنگ بزن لطفا.....
۳.۶k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.