وقتی به چشم قهوه ای ات فکر میکنم
وقتی به چشم قهوه ای ات فکر میکنم
از لابلای هر نفسم؛دردسر بکش
چشمان تو مزارع کوباست،...
بعد از این،
فنجان فال قهوه ی من را تو سر بکش
کوبا،
همیشه سرخوش سیگار یا شکر
با مردمان قهوه ای اش مثل شعر نو
چشمان تلخ قهوه ای ات را به من بده
این شعر های دم نکشیده برای تو!
سرسبزی شمال اروپا مزخرف است
یا سردی همیشه ی زنهای استونی
اصلن به من چه آبی دریای بالتیک
با چشمهای قهوه ای خود ،
چه می کنی؟!
من خاوری/میانه ای/ ام،منفجر شده
دستی اگر به لمس سقوطم رسیده است
یک شب دفاع نحس مقدس شروع شد
جنگی که خون شهر مرا سرکشیده است
اصلن به من چه قهوه ای چشمهای تو
وقتی به جنگ،شهر مرا سر بریده اند
آنقدر زخمی ام که فقط فکر می کنم
پای مرا به جنگ جهانی کشیده اند
کوبای خوب اول این شعر مال تو
سیگار یا شکر،به تو تقدیم می شود
می ترسم اینکه از بغلم دور تر شوی
این شعر مختصر به تو تقدیم می شود
اصلن به من چه از بغلم دورتر شوی
اصلن به من چه ،اینکه اروپا مزخرف است
من خاوری/میانه ای/ام،دربدر ترین
این شعر عاشقانه سراپا مزخرف است
من فحش می دهم به ترورهای بی هدف
حالی که دست های مرا مُشت می کند
با پول نفت شکل جهانم عوض شده
اما هنوز سفره به نان پُشت می کند
این سگ نوشته ها که فقط پارس می کنند
با من حضور نحس سگی را نگاه کن
فرقی نمی کند که،کجا خاک بر سری!
حتی اگر! سواحل زیبای بارسلون
بی انقلاب درد زیادی کشیده ام
سیگار می کشم که فقط درد کم کنم
با چشمهای قهوه ای ات،شعر گفته ام
می خواستم برای خودم قهوه دم کنم
از لابلای هر نفسم؛دردسر بکش
چشمان تو مزارع کوباست،...
بعد از این،
فنجان فال قهوه ی من را تو سر بکش
کوبا،
همیشه سرخوش سیگار یا شکر
با مردمان قهوه ای اش مثل شعر نو
چشمان تلخ قهوه ای ات را به من بده
این شعر های دم نکشیده برای تو!
سرسبزی شمال اروپا مزخرف است
یا سردی همیشه ی زنهای استونی
اصلن به من چه آبی دریای بالتیک
با چشمهای قهوه ای خود ،
چه می کنی؟!
من خاوری/میانه ای/ ام،منفجر شده
دستی اگر به لمس سقوطم رسیده است
یک شب دفاع نحس مقدس شروع شد
جنگی که خون شهر مرا سرکشیده است
اصلن به من چه قهوه ای چشمهای تو
وقتی به جنگ،شهر مرا سر بریده اند
آنقدر زخمی ام که فقط فکر می کنم
پای مرا به جنگ جهانی کشیده اند
کوبای خوب اول این شعر مال تو
سیگار یا شکر،به تو تقدیم می شود
می ترسم اینکه از بغلم دور تر شوی
این شعر مختصر به تو تقدیم می شود
اصلن به من چه از بغلم دورتر شوی
اصلن به من چه ،اینکه اروپا مزخرف است
من خاوری/میانه ای/ام،دربدر ترین
این شعر عاشقانه سراپا مزخرف است
من فحش می دهم به ترورهای بی هدف
حالی که دست های مرا مُشت می کند
با پول نفت شکل جهانم عوض شده
اما هنوز سفره به نان پُشت می کند
این سگ نوشته ها که فقط پارس می کنند
با من حضور نحس سگی را نگاه کن
فرقی نمی کند که،کجا خاک بر سری!
حتی اگر! سواحل زیبای بارسلون
بی انقلاب درد زیادی کشیده ام
سیگار می کشم که فقط درد کم کنم
با چشمهای قهوه ای ات،شعر گفته ام
می خواستم برای خودم قهوه دم کنم
۵.۳k
۳۱ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.