𝙿𝚊𝚛𝚝 🪶⁶
𝒪𝓋ℯ𝓇 𝓉𝒽ℯ 𝒽ℴ𝓇𝒾𝓏ℴ𝓃 💫
یونگی: بالاخره نمیخوای بگی چرا دنبالت بودن؟
ا/ت: خب...
یونگی: البته اگه نمیخوای نگو
ا/ت: نه ، مشکلی نداره .... خب راستش مامانم منو میخواست مجبور کنه با یه نفر ازدواج کنم که دوس ندارم
یونگی: همین؟
ا/ت: جاان؟
یونگی: الان مشکلت فقط همینه
ا/ت: میخواستی چیز دیگه ای باشه؟
یونگی: نه منظورم این نبود
ا/ت: ببخشید مزاحم شدم ، ممنون که کمکم کردی ... خسارت گیتارتم بهت میدم
راوی: ا/ت داشت میرفت که یونگی سریع دستشو گرفت و...
یونگی: چرا بهت بر میخوره ، من منظوری نداشتم
ا/ت: به اندازه کافی مزاحمت شدم ، دیکه باید برم
یونگی: بمونی بهتره
ا/ت:...
یونگی: متاسفم
ا/ت: ...
یونگی: بابا چقد ناز داری ، بیا بشین چس نکن تا من شامو آماده کنم.
ا/ت: ایششش
◆◇◇◇◇◇◇◆
یونگی: نودل گوشت میخوری یا سبزیجات
ا/ت: مرسی بابت تنوع زیاد
یونگی: ناراحتی برو
ا/ت: من که داشتم میرفتم ، خودت نزاشتی
یونگی: هعی خداا ، ..... خانم پولدار ما اینجا فقط همینو داریم
ا/ت: باشه بابا معذرت میخوام ، لطفا نودل سبزیجات
یونگی: اوکی ، پس گوشت درست میکنم
ا/ت: وااات ، پس چرا میپرسی
یونگی: انتظار داشتم بگی گوشت
ا/ت: آههه
یونگی: دوتاشم درست میکنم.
◆◇◇◇◇◇◆
یونگی: غذا امادس
ا/ت: واو.... دستت درد نکنه
یونگی: خواهش میکنم
ا/ت: میگم که تو تنها زندگی میکنی؟
یونگی: ......... آره
ا/ت: پس .... خانوادت؟
یونگی: اونا تو بوسان زندگی میکنن
ا/ت: پس تو چرا اینجایی؟
یونگی: خب من برای.....کار اومدم
ا/ت: درس چی؟....دانشگاه میری؟
یونگی: آره میرفتم ، ولی هزینه هاش خیلی بالا بود نتونستم ادامه بدم
ا/ت: متاسفم
یونگی: اشکال نداره ، توچی؟ درس میخونی ؟ ، اصن برای چی میخوان شوهرت بدن؟
ا/ت: آره دانشگاه میرم ، بخاطر شغل بابام مجبورم زن پسر یکی از همکاراش بشم
یونگی: فک کنم فهمیدم شغل بابات چیه.....نکنه مافیاس؟
ا/ت: اوهوم
یونگی: (غذا پرید گلوش)
ا/ت: او..خوبی ، میخوای برات آب بیارم؟
یونگی: نه...خوبه ، بشین.
ا/ت: چیشد یهو؟
یونگی: من مافیا رو به شوخی گفتم ، واقعا بابات....
ا/ت: آره دیگه.
یونگی: پشمام
ا/ت: میشه یه چیزی بگم
یونگی: اوهوم
ا/ت: میشه شبو اینجا بمونم
یونگی:.....
•ادامه دارد•
▪︎آن سوی افق▪︎
" بعضیا گفتن این فیکو اسمات کنم هرکی موافقه یا مخالفه نظرشو بگه"
من خودم به اسمات مخالفم ولی اگه شما بخواین مینویسم حالا باز نظرتونو بگید
یونگی: بالاخره نمیخوای بگی چرا دنبالت بودن؟
ا/ت: خب...
یونگی: البته اگه نمیخوای نگو
ا/ت: نه ، مشکلی نداره .... خب راستش مامانم منو میخواست مجبور کنه با یه نفر ازدواج کنم که دوس ندارم
یونگی: همین؟
ا/ت: جاان؟
یونگی: الان مشکلت فقط همینه
ا/ت: میخواستی چیز دیگه ای باشه؟
یونگی: نه منظورم این نبود
ا/ت: ببخشید مزاحم شدم ، ممنون که کمکم کردی ... خسارت گیتارتم بهت میدم
راوی: ا/ت داشت میرفت که یونگی سریع دستشو گرفت و...
یونگی: چرا بهت بر میخوره ، من منظوری نداشتم
ا/ت: به اندازه کافی مزاحمت شدم ، دیکه باید برم
یونگی: بمونی بهتره
ا/ت:...
یونگی: متاسفم
ا/ت: ...
یونگی: بابا چقد ناز داری ، بیا بشین چس نکن تا من شامو آماده کنم.
ا/ت: ایششش
◆◇◇◇◇◇◇◆
یونگی: نودل گوشت میخوری یا سبزیجات
ا/ت: مرسی بابت تنوع زیاد
یونگی: ناراحتی برو
ا/ت: من که داشتم میرفتم ، خودت نزاشتی
یونگی: هعی خداا ، ..... خانم پولدار ما اینجا فقط همینو داریم
ا/ت: باشه بابا معذرت میخوام ، لطفا نودل سبزیجات
یونگی: اوکی ، پس گوشت درست میکنم
ا/ت: وااات ، پس چرا میپرسی
یونگی: انتظار داشتم بگی گوشت
ا/ت: آههه
یونگی: دوتاشم درست میکنم.
◆◇◇◇◇◇◆
یونگی: غذا امادس
ا/ت: واو.... دستت درد نکنه
یونگی: خواهش میکنم
ا/ت: میگم که تو تنها زندگی میکنی؟
یونگی: ......... آره
ا/ت: پس .... خانوادت؟
یونگی: اونا تو بوسان زندگی میکنن
ا/ت: پس تو چرا اینجایی؟
یونگی: خب من برای.....کار اومدم
ا/ت: درس چی؟....دانشگاه میری؟
یونگی: آره میرفتم ، ولی هزینه هاش خیلی بالا بود نتونستم ادامه بدم
ا/ت: متاسفم
یونگی: اشکال نداره ، توچی؟ درس میخونی ؟ ، اصن برای چی میخوان شوهرت بدن؟
ا/ت: آره دانشگاه میرم ، بخاطر شغل بابام مجبورم زن پسر یکی از همکاراش بشم
یونگی: فک کنم فهمیدم شغل بابات چیه.....نکنه مافیاس؟
ا/ت: اوهوم
یونگی: (غذا پرید گلوش)
ا/ت: او..خوبی ، میخوای برات آب بیارم؟
یونگی: نه...خوبه ، بشین.
ا/ت: چیشد یهو؟
یونگی: من مافیا رو به شوخی گفتم ، واقعا بابات....
ا/ت: آره دیگه.
یونگی: پشمام
ا/ت: میشه یه چیزی بگم
یونگی: اوهوم
ا/ت: میشه شبو اینجا بمونم
یونگی:.....
•ادامه دارد•
▪︎آن سوی افق▪︎
" بعضیا گفتن این فیکو اسمات کنم هرکی موافقه یا مخالفه نظرشو بگه"
من خودم به اسمات مخالفم ولی اگه شما بخواین مینویسم حالا باز نظرتونو بگید
۲۶.۲k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.