رمان(عشق)پارت۶۴
«همین لحظه خونه ی تالماز». تالیا:میگم عشقم نظرت چیه امشب سوسن رو عمر رو دعوت کنیم خونمون خیلی وقته همو ندیدم البته به غیر از بیمارستان که جای همیشگیمونه😂😂😂😂😂😂😂😂😂🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰. مظلوم:خوبه زنگ بزن دعوتشون کن🥰🥰🥰راست میگی ما زندگیمون با بیمارستان رقم خورده😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂. (تالیا به سوسن زنگ میزنه). «همین لحظه خونه ی سوسعم». سوسن(باگریه):عشقم بلندشو😭😭😭😭😭💔💔💔💔💔💔💔لطفا بلندشو😭😭😭😭😭💔💔💔💔💔💔آآ تالیا داره زنگ میزنم حالا چیکار کنم بزار جواب بدم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭. تالیا:سلام سوزی خوبی؟🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰. سوسن (با گریه):.............
۴.۷k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.