Say please
فیک say please?!
ژانر : اکشن/مافیا/عاشقانه?
کاپل اصلی : چانمین
کاپل فرعی : مینسونگ
P7
ساعت 9 شب ویو بنگچان/
رفتیم بیرون ساعت تقریبا میشه گفت 9 شب بود
باید دیگه راه میوفتادیم حداقل یک ربع زودتر اونجایی میبودیم که مکالمه میکردن..
_باید دیگه بریم سر معامله آقای کیم
+گفتم باهام حرف نزنی چان یادت رفته؟
_مسخره بازی در نیار کوچولو...دیگه باید بریم آها مامانت بهم گفت که جلوی اون مافیای آمریکا باید آقای گی هارو در بیاریم...
+چییییی(داد)
_مامانت گفت به من هیپ ربطی نداره نه اینکه خودت نمیخوای بیب
+اونجوری صدام نکنن(داد)
_بیا عادت کنیم به این کلمه ها بزار بهت یاد بدم من چی صدات میکنم و تو باید چی صدام کنی...اوکی؟
+بگو..میشنوم
_من صدات میکنم بیب...یا بیبی و توهم باید بهم بگی ددی! اوکی؟ متوجه شدی؟
+همینمون مونده بود به دوستی که باهاش 20 ساله دوستم هم بگم ددی... خدای من مسخره ترین چیز وجود ندا-
_خب اینقد حرف زدی رسیدیم...
+به این زودی؟
_بله بله..
÷سلام آقایون...
_سلام آقای مایل(MAAIL)
÷خب اون آقا که پشت سرته دوست پسرته؟ اسمش کیم سونگمینه؟
_آره کیم سونگمین دوست پسرمه
÷خب بگو بیاد جلوتر
+سلام من کیم سونگمینم رئیس باند کیم
÷منم رئیس باند ساندرا هستم(پوزخند)
÷این فکر کنم خطرناک ترین معامله ی من باشه
÷اونم با شما دوتا کله گنده ها..
_هه ...شاید(پوزخند)
÷معامله از این قراره که شما کیم سونگمین رو میدید به ما ما هم کارتون نداریم مادر ایشون کاملا در جریانند
_من عمرا بزارم دوست پسرم ازم بگیرید
÷اوه آقایون شوخی کردم ..
معامله اینه ...
ویو بنگچان /
بعد از معامله به هتل رفتیم
_سونگمین ازم ناراحتی؟
+برای چی؟ تو منو نجاتم دادی...اونم از مرگ
_خواستم بگم وقتی رفتیم کره دیگه هیچ وقت منو نمیبینی..میخوام بهت آسیبی نرسه و اینکه ببخشید اگه دوست دار..
با کوبوندن لباش رو لبام نتونستم حرفمو کامل کنم...
بعد چند مین ازم فاصله گرفت گفت
+این حرفو نزن من نمیخوام ازم فاصله بگیری... بلکه با ندیدنت آسیب میبینم..پس ..همیشه..باهام بمون ...ددی؟!(پوزخند)
_تو چند ثانیه رو تخت انداختمش و روش خیمه زدم...
_الان اجازشو دارم دیگه بیب؟
+البته
_دوست دارم
+منم...دوستت....د..د..دارم و سرمو انداختم پایین
_خجالت نداره که بیبی چرا خجالت میکشی ؟
+خب..نمیخواستم از حسم باخبر بشی فکر نمیکردم تو هم گی باشی ...
_حالا که دیدی هستم...تا صبح برای ددیت حال میدی بیب؟
+معلومه ددی
(ازم انتظار دارید اونا رو هم بنویسم که مثل اونیکی پیجم مسدود شم؟؟😔 ناه ناه ناه! اینکارو نمیکنم)
.
.
.
ژانر : اکشن/مافیا/عاشقانه?
کاپل اصلی : چانمین
کاپل فرعی : مینسونگ
P7
ساعت 9 شب ویو بنگچان/
رفتیم بیرون ساعت تقریبا میشه گفت 9 شب بود
باید دیگه راه میوفتادیم حداقل یک ربع زودتر اونجایی میبودیم که مکالمه میکردن..
_باید دیگه بریم سر معامله آقای کیم
+گفتم باهام حرف نزنی چان یادت رفته؟
_مسخره بازی در نیار کوچولو...دیگه باید بریم آها مامانت بهم گفت که جلوی اون مافیای آمریکا باید آقای گی هارو در بیاریم...
+چییییی(داد)
_مامانت گفت به من هیپ ربطی نداره نه اینکه خودت نمیخوای بیب
+اونجوری صدام نکنن(داد)
_بیا عادت کنیم به این کلمه ها بزار بهت یاد بدم من چی صدات میکنم و تو باید چی صدام کنی...اوکی؟
+بگو..میشنوم
_من صدات میکنم بیب...یا بیبی و توهم باید بهم بگی ددی! اوکی؟ متوجه شدی؟
+همینمون مونده بود به دوستی که باهاش 20 ساله دوستم هم بگم ددی... خدای من مسخره ترین چیز وجود ندا-
_خب اینقد حرف زدی رسیدیم...
+به این زودی؟
_بله بله..
÷سلام آقایون...
_سلام آقای مایل(MAAIL)
÷خب اون آقا که پشت سرته دوست پسرته؟ اسمش کیم سونگمینه؟
_آره کیم سونگمین دوست پسرمه
÷خب بگو بیاد جلوتر
+سلام من کیم سونگمینم رئیس باند کیم
÷منم رئیس باند ساندرا هستم(پوزخند)
÷این فکر کنم خطرناک ترین معامله ی من باشه
÷اونم با شما دوتا کله گنده ها..
_هه ...شاید(پوزخند)
÷معامله از این قراره که شما کیم سونگمین رو میدید به ما ما هم کارتون نداریم مادر ایشون کاملا در جریانند
_من عمرا بزارم دوست پسرم ازم بگیرید
÷اوه آقایون شوخی کردم ..
معامله اینه ...
ویو بنگچان /
بعد از معامله به هتل رفتیم
_سونگمین ازم ناراحتی؟
+برای چی؟ تو منو نجاتم دادی...اونم از مرگ
_خواستم بگم وقتی رفتیم کره دیگه هیچ وقت منو نمیبینی..میخوام بهت آسیبی نرسه و اینکه ببخشید اگه دوست دار..
با کوبوندن لباش رو لبام نتونستم حرفمو کامل کنم...
بعد چند مین ازم فاصله گرفت گفت
+این حرفو نزن من نمیخوام ازم فاصله بگیری... بلکه با ندیدنت آسیب میبینم..پس ..همیشه..باهام بمون ...ددی؟!(پوزخند)
_تو چند ثانیه رو تخت انداختمش و روش خیمه زدم...
_الان اجازشو دارم دیگه بیب؟
+البته
_دوست دارم
+منم...دوستت....د..د..دارم و سرمو انداختم پایین
_خجالت نداره که بیبی چرا خجالت میکشی ؟
+خب..نمیخواستم از حسم باخبر بشی فکر نمیکردم تو هم گی باشی ...
_حالا که دیدی هستم...تا صبح برای ددیت حال میدی بیب؟
+معلومه ددی
(ازم انتظار دارید اونا رو هم بنویسم که مثل اونیکی پیجم مسدود شم؟؟😔 ناه ناه ناه! اینکارو نمیکنم)
.
.
.
۹۹۲
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.