دلم یه مخفی گاه میخواد

دلم یه مخفی گاه میخواد؛
یه جایی که فقط خودم بدونم کجاست .
یه جایی مثل خونه درختی، یا یه اتاق زیر شیروونی .
با سليقه خودم بچینمش، یه تخت داشته باشه، یه کمد پر وسایل چرتو پرت و جذاب، یه کیسه بوکسم از سقفش آویزون باشه . .
هر وقت ناراحت بودم، عصبی بودم، همه چیز رو مخم بود و به تنهایی نیاز داشتم برم اونجا .
دور از هر کسی، هر چیزی، تنهای تنها . ‌.
هر کار دوست داشتم بکنم، حرصمو سر اون کیسه بوکس خالی کنم، بخوابم تا هر وقت که بخوام، دور باشم از همه چیز و همه کس، راحت باشم، ارامش داشته باشم . .
فکر میکنم هممون بهش نیاز داشته باشیم .