فیک جین (My sweet love) part1
جیمین ویو:
هوفف بالاخره کارای امروز شرکتم تموم شد بعد از جمع کردن وسایلم کش و قوصی به بدنم دادم از روی صندلی بلند شدم و به سمت در رفتم که منشیمو دیدم (لباساشونو میزارم)
جیمین: خانم کیم میخواید برسونمتون؟
می چا: او اگه زحمتی نیست ممنون میشم
جیمین: خاهش میکنم
سوار ماشین شدیم کمربندمو بستم و پرسیدم
جیمین: خب خونه اتون کجاست؟
می چا: خونه نمیرم ممنون میشم منو برسونید بار نزدیک اینجا
جیمین: او خیله خب باشه
خانم کیم و رسوندم از اونجایی که خودم چند وقتی میشد بار نرفتم گفتم برم و کمی مست کنم
می چا: او اقای پارک. برای چی پیاده شدید؟
جیمین: حق ندارم برم بار؟
میوچا: قصد توهین نداشتم
جیمین: بهتره بریم
بالاخره بطری اخرو سر کشیدم خیلی مست شده بودم و حرکاتم دست خودم نبود
می چا:
زیادی مست کرده بود حالا من باید لشه شو میبردم خونش؟
اومد نزدیکم و دستاشو دور گردنم حلقه کرد
جیمین: اومم میچا من... خیلی وقته که عاشقتم.... و... میخام که باهات قرار بزارم... قبول میکنی(کیوت)
میچا: با کمال میل
میچا ویو:
اون نمیتونست رانندگی کنه پس یه تاکسی گرفتم و از اونجایی که ادرس خونشو نمیدونستم بردمش خونه خودم گذاشتمش رو کاناپه و خودم رفتم خابیدم
صبح روز بعددد:
جیمین ویو:
با سردرد بدی از خواب بیدار شدم و اخرین چیزی که یادم بود این بود که شیشه ویسکی رو تا ته سر کشیدم و بعدش اصلا یادم نمیومد ولی اینجا نا اشنا بود داشتم دور و ور و نگاه میکردم که میچا رو دیدم داره میاد پایین
میچا: اوو جیمین شی بیدار شدی؟
جیمیم: عاا اره ببینم... دیشب چیشد؟
میچا: هیچی مست کردی و بهم اعتراف کردی نمیتونستی رانندگی کنی پس منم تاکسی گرفتم و از اونجایی که ادرس خونه تو نمیدونستم اوردمت اینجا
جیمین: هومم پس توعم دوسم داری؟
میچا نزدیک جیمین میشه و میگه:
میچا: هومم معلومه عشقم
جیمین: چ.. چی
میچا: هیچی
جیمین: خب پس الان تو دوست دخترمی نه؟
میچا: عاا حتما اره دیگه
جیمین: نظرت چیه بیای با ما زندگی کنی (جیمین پسرمم)
میچا: شما؟
جیمین: من و خواهرم
میچا: فک نکنم با خواهرت کنار بیام
جیمین: اون نصف روز دانشگاس و البته باید باهاش خوب باشی چون اون تنها عضو خانواده منه
میچا: پس من چی؟
جیمین: خب ماکه هنوز ازدواج نکردیم
میچا: میرم وسایلمو جمع کنم
جیمین: هومم منم میرم تو ماشین
(از پارت بعد داستان یونجی و جین شروع میشه)
اگه حمایت کنید زود پارت بعدو میزارم:)
شرط پارت بعد
لایک=۶
کامنت=۵
هوفف بالاخره کارای امروز شرکتم تموم شد بعد از جمع کردن وسایلم کش و قوصی به بدنم دادم از روی صندلی بلند شدم و به سمت در رفتم که منشیمو دیدم (لباساشونو میزارم)
جیمین: خانم کیم میخواید برسونمتون؟
می چا: او اگه زحمتی نیست ممنون میشم
جیمین: خاهش میکنم
سوار ماشین شدیم کمربندمو بستم و پرسیدم
جیمین: خب خونه اتون کجاست؟
می چا: خونه نمیرم ممنون میشم منو برسونید بار نزدیک اینجا
جیمین: او خیله خب باشه
خانم کیم و رسوندم از اونجایی که خودم چند وقتی میشد بار نرفتم گفتم برم و کمی مست کنم
می چا: او اقای پارک. برای چی پیاده شدید؟
جیمین: حق ندارم برم بار؟
میوچا: قصد توهین نداشتم
جیمین: بهتره بریم
بالاخره بطری اخرو سر کشیدم خیلی مست شده بودم و حرکاتم دست خودم نبود
می چا:
زیادی مست کرده بود حالا من باید لشه شو میبردم خونش؟
اومد نزدیکم و دستاشو دور گردنم حلقه کرد
جیمین: اومم میچا من... خیلی وقته که عاشقتم.... و... میخام که باهات قرار بزارم... قبول میکنی(کیوت)
میچا: با کمال میل
میچا ویو:
اون نمیتونست رانندگی کنه پس یه تاکسی گرفتم و از اونجایی که ادرس خونشو نمیدونستم بردمش خونه خودم گذاشتمش رو کاناپه و خودم رفتم خابیدم
صبح روز بعددد:
جیمین ویو:
با سردرد بدی از خواب بیدار شدم و اخرین چیزی که یادم بود این بود که شیشه ویسکی رو تا ته سر کشیدم و بعدش اصلا یادم نمیومد ولی اینجا نا اشنا بود داشتم دور و ور و نگاه میکردم که میچا رو دیدم داره میاد پایین
میچا: اوو جیمین شی بیدار شدی؟
جیمیم: عاا اره ببینم... دیشب چیشد؟
میچا: هیچی مست کردی و بهم اعتراف کردی نمیتونستی رانندگی کنی پس منم تاکسی گرفتم و از اونجایی که ادرس خونه تو نمیدونستم اوردمت اینجا
جیمین: هومم پس توعم دوسم داری؟
میچا نزدیک جیمین میشه و میگه:
میچا: هومم معلومه عشقم
جیمین: چ.. چی
میچا: هیچی
جیمین: خب پس الان تو دوست دخترمی نه؟
میچا: عاا حتما اره دیگه
جیمین: نظرت چیه بیای با ما زندگی کنی (جیمین پسرمم)
میچا: شما؟
جیمین: من و خواهرم
میچا: فک نکنم با خواهرت کنار بیام
جیمین: اون نصف روز دانشگاس و البته باید باهاش خوب باشی چون اون تنها عضو خانواده منه
میچا: پس من چی؟
جیمین: خب ماکه هنوز ازدواج نکردیم
میچا: میرم وسایلمو جمع کنم
جیمین: هومم منم میرم تو ماشین
(از پارت بعد داستان یونجی و جین شروع میشه)
اگه حمایت کنید زود پارت بعدو میزارم:)
شرط پارت بعد
لایک=۶
کامنت=۵
۵.۱k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.