هانی بال پارت چهاردهم
پرش زمانی به عمارت تهیونگ
- امشب مجبورم میکنن با یکی دیگه باشم؟
تریسا : اوهوم..
- هوم ممنون تریسا خودم ی کاریش میکنم
تریسا ویو
معلوم بود بدترین ضربه روحی رو خورده ، از همه مردا متنفر بود چون.. اون عموش میخواست بهش تجاوز کنه ولی کوک با چاقو از ا.ت دفاع کرد هرچند خودش زخمی شد و من ترسو ...هوف بیخیال باید برم سرکار
ا.ت ویو
اصن میل به غذا نداشتم و به یه نقطه زل زده بودم ، احساساتی که قلبم موج میزد درد داشتن دردی که انگار الان سینم میخواد از جاش کنده شه و گریه کنه
چیزی جز درد رو نتونستم به خودم ببخشم حتی با مرور خاطرات ..تریسا هم مثل من عذاب کشیده ناجیش برادر زاده تهیونگ بود ولی من ناجیم نه اینجا بود نه وجود داشت
پاهامو جم کردم تو خودم و دستامو گذاشتم رو زانوهام و شروع کردم به اشک ریختن
جونگکوک ویو
امروز قراره با جیمین بریم سمت امارت اون عوضی
چند دقیقه بعد از فکرم خارج شدم و جلو در امارت وایستادم
دوتا بادیگارد بودن که میخواستن جلومو بگیرن ولی جیمین و همکاراش نزاشتن درسته جیمین با سه تا همکارش اومده بودن تفنگ رو قایم کرده بودم و وارد امارت شدم
تهیونگ شرکتش بود که با دادم صدای اشنایی شنیدم اون.. اون تریسا بود؟ ا.ت کجاس پس
× ت.. تریسا تو اینجا چیکار میکنی ؟؟؟ میدونی چقد دنبالت بودم..
تریسا: موچی.. موچیمم
تریسا و جیمین همو بغل کردن از اولشم معلوم بود عاشق همن ولی تریسا ناپدید شده بود جزو گمشده ها بود
رفتم طبقه بالا و تک تک درارو باز کردم که با صحنه ترسناکی روبه رو شدم ..
بمونید تو خماری تا شب البته اگه↓
شرط ۲۵ تا لایک
۲۰ تا کامنت
- امشب مجبورم میکنن با یکی دیگه باشم؟
تریسا : اوهوم..
- هوم ممنون تریسا خودم ی کاریش میکنم
تریسا ویو
معلوم بود بدترین ضربه روحی رو خورده ، از همه مردا متنفر بود چون.. اون عموش میخواست بهش تجاوز کنه ولی کوک با چاقو از ا.ت دفاع کرد هرچند خودش زخمی شد و من ترسو ...هوف بیخیال باید برم سرکار
ا.ت ویو
اصن میل به غذا نداشتم و به یه نقطه زل زده بودم ، احساساتی که قلبم موج میزد درد داشتن دردی که انگار الان سینم میخواد از جاش کنده شه و گریه کنه
چیزی جز درد رو نتونستم به خودم ببخشم حتی با مرور خاطرات ..تریسا هم مثل من عذاب کشیده ناجیش برادر زاده تهیونگ بود ولی من ناجیم نه اینجا بود نه وجود داشت
پاهامو جم کردم تو خودم و دستامو گذاشتم رو زانوهام و شروع کردم به اشک ریختن
جونگکوک ویو
امروز قراره با جیمین بریم سمت امارت اون عوضی
چند دقیقه بعد از فکرم خارج شدم و جلو در امارت وایستادم
دوتا بادیگارد بودن که میخواستن جلومو بگیرن ولی جیمین و همکاراش نزاشتن درسته جیمین با سه تا همکارش اومده بودن تفنگ رو قایم کرده بودم و وارد امارت شدم
تهیونگ شرکتش بود که با دادم صدای اشنایی شنیدم اون.. اون تریسا بود؟ ا.ت کجاس پس
× ت.. تریسا تو اینجا چیکار میکنی ؟؟؟ میدونی چقد دنبالت بودم..
تریسا: موچی.. موچیمم
تریسا و جیمین همو بغل کردن از اولشم معلوم بود عاشق همن ولی تریسا ناپدید شده بود جزو گمشده ها بود
رفتم طبقه بالا و تک تک درارو باز کردم که با صحنه ترسناکی روبه رو شدم ..
بمونید تو خماری تا شب البته اگه↓
شرط ۲۵ تا لایک
۲۰ تا کامنت
۹.۸k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.