part 150
#part_150
#فرار
و شیطون گفت
- جیگر چی کار میکردین با ارسلان اون تو که نازنین داشت سکته میکرد آخه شیطون اشپزخونه جاشه
با چشم گرد نگاش کردم که زد زیر خنده
- باورت نمی شه ؟؟ نازنین گفت با ارسلان کار داره کتی جونم که قربونش برم دید شما دیر کردین خبیث شد و نازنینو فرستاد تو اشپزخونه یعنی به جون خودم عاشق کتی جون شدم با این نگاه خبیثش اخ نازنین قیافش دیییدنی بود رنگ به رو نداشت کتی جونم فقط نگاش کرد و لبخند عین چسفیل رو ل*ب*ش ترکید به جون خودم نازیو نگهش میداشتیم میزد زیر گریه بدبخت نادیام نگران نگاش میکرد حیف این نادیا نیست با این خواهر نکبتش؟!
دیانا عین رادیو شکسته ور میزد و من فقط با دهن باز نگاش میکردم یهو همچین نیشگونش گرفتم که جیییغش بلند شد این چی داره میگه واسه خوش اروم گفتم
- بیشعور نباید میزاشتی بیاد تو اشپز خونه این ارسلان عوضی منو خفت کرد
دیانا فقط خندید و گفت جووووون حالا خبری نیست برزخی نگاش کردم که سرشو انداخت پایین و خفه شد والا قبلانم گفتم این دختره با دفترچه صد ملیون خرجشه اینا خانوادگی میخوان منو دق بدن اصلا حوصله هیچیو نداشتم ارسلانم دیگه پیداش نشد بدرک حوصله پوزخندای مسخرشو ندارم
طنازجونم کم کم حرف از رفتن میزد و بر خلاف اصرارای مکرر کتی جون بلند شد که بره تا دم در خونه همه باهاش رفتیم که با خنده رو به دیانا گفت:
- دخترتوهم پاشو بیا خونه مثلا عضو خانواده مایی همش اینجا پلاسی کنگر خوردی لنگر انداختی
هممون به حرفش خندیدیم که کتی جون گفت
- این چه حرفیه طناز دیانا مثله دختر خودمه عمرا بزارم بیاد
خلاصه طناز جونم منو ب*و* سید و گفت ازطرفش از ارسلان خداحافظی کنم حالا چه شخص مهمی هم این ارسلان آدمه اخه فقط بزاریش برا زور گفتن و دستور صادر کردن خاصیت دیگه نداره که بعد بدرقه ی طناز جون دیانا رفت سمت اتاقش و منم رفتم سمت کتی
جون که میرفت از پله ها بالا و گفتم:
- کتی جونم ؟؟؟
برگشت و با لبخند نگام کرد
- جونم عزیزم ؟
خودمو یکم لوس کردم
به نظرتون فهمید کتی جون نقش بازی میکنن؟!😂😂
#فرار
و شیطون گفت
- جیگر چی کار میکردین با ارسلان اون تو که نازنین داشت سکته میکرد آخه شیطون اشپزخونه جاشه
با چشم گرد نگاش کردم که زد زیر خنده
- باورت نمی شه ؟؟ نازنین گفت با ارسلان کار داره کتی جونم که قربونش برم دید شما دیر کردین خبیث شد و نازنینو فرستاد تو اشپزخونه یعنی به جون خودم عاشق کتی جون شدم با این نگاه خبیثش اخ نازنین قیافش دیییدنی بود رنگ به رو نداشت کتی جونم فقط نگاش کرد و لبخند عین چسفیل رو ل*ب*ش ترکید به جون خودم نازیو نگهش میداشتیم میزد زیر گریه بدبخت نادیام نگران نگاش میکرد حیف این نادیا نیست با این خواهر نکبتش؟!
دیانا عین رادیو شکسته ور میزد و من فقط با دهن باز نگاش میکردم یهو همچین نیشگونش گرفتم که جیییغش بلند شد این چی داره میگه واسه خوش اروم گفتم
- بیشعور نباید میزاشتی بیاد تو اشپز خونه این ارسلان عوضی منو خفت کرد
دیانا فقط خندید و گفت جووووون حالا خبری نیست برزخی نگاش کردم که سرشو انداخت پایین و خفه شد والا قبلانم گفتم این دختره با دفترچه صد ملیون خرجشه اینا خانوادگی میخوان منو دق بدن اصلا حوصله هیچیو نداشتم ارسلانم دیگه پیداش نشد بدرک حوصله پوزخندای مسخرشو ندارم
طنازجونم کم کم حرف از رفتن میزد و بر خلاف اصرارای مکرر کتی جون بلند شد که بره تا دم در خونه همه باهاش رفتیم که با خنده رو به دیانا گفت:
- دخترتوهم پاشو بیا خونه مثلا عضو خانواده مایی همش اینجا پلاسی کنگر خوردی لنگر انداختی
هممون به حرفش خندیدیم که کتی جون گفت
- این چه حرفیه طناز دیانا مثله دختر خودمه عمرا بزارم بیاد
خلاصه طناز جونم منو ب*و* سید و گفت ازطرفش از ارسلان خداحافظی کنم حالا چه شخص مهمی هم این ارسلان آدمه اخه فقط بزاریش برا زور گفتن و دستور صادر کردن خاصیت دیگه نداره که بعد بدرقه ی طناز جون دیانا رفت سمت اتاقش و منم رفتم سمت کتی
جون که میرفت از پله ها بالا و گفتم:
- کتی جونم ؟؟؟
برگشت و با لبخند نگام کرد
- جونم عزیزم ؟
خودمو یکم لوس کردم
به نظرتون فهمید کتی جون نقش بازی میکنن؟!😂😂
۹۸
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.