توکیو پارت ۲۱
توکیو پارت ۲۱
از دید میکو پس اسمش اینه خیلی ترستاکه نمیدونم باید چیکار کنم
هانما : مرض خب هالا نوبت این خانوم کوچولوی تومانیه
( نگته اون توی یه کوچه ی بنبست بود)
خیلی تر سیده بودم داشتم قدمای کوچیکی به عقب برمیداشتم که خوردم به دیوار پشت سرم بخشکه این شانس بنبسته چاره ای ندارم باید مبارزه کنم
گوشیمو دراوردم و خیلی اروم بدون اینکه ببینه از پایین به چیفو زنگ زدم که فقط صدار مبارزه ره بشنوه و بیاد کمکم خب حالا
میکو : بزن بریم نرده بون
یه لگد با تمام زودم زدم جایی که نباید و هانما اوفتاد روی زمین
هانما : .....این ...بچه عوضی رو بگیرینشش کارشو خودم ...تموم میکنممممم
ترسیدم اخه تقریبا ۱۰۰ نفر به ۱ نفر حالا ۵۰ به یک بود یه حرفی ولی ۱۰۰ بزن بریم چیفو هم یکم دیگه میرسه داشتم مبارزه میکردم و و بعد از یکم یه چیزی از پشت محکم خورد تو سرم
میکو : اخخخخخخخ ( زیر لب )
اوفتادم روی پاهام خیلی سوم درد میکرد ونفر اومدن و رستامو گرفتن که نتونم تکون بوخورم تمیتونم بدنمو تکون بدم خیلی درد داره تقریبا ۵۰ یا ۶۰ نفرشونو ناک اوت کردم ولی از پس بقیشون بر نمیام پس کجا میندی چیفیو منو بردن جلوی هانما
هانما : خوب جقله تو بودی که به من گفتی نردبون خب
هانما محکم زد تو شکمم دوباره مثل سری قبل از دهنم خون اومد هنوز برای لگد مایکی درد میکرد خیلی درد میکنه همینطوری داشت منو محکم میزد اره همونطور که فکر میکردم نمیتونم به کسی به جز خودم تکیه کنم حتما چیفیو هم ترسیده و نیومده
هانما یه چاقو دراورد
هانما : اگه حرفتو پس بگیری شاید یزارم بری
میکو : م .....من ح....حر...فمو ....پس ... نمیگیرم ....به هر حال تو ..... ولم ..... نمیک...نی
هانما : با هوشی پس خودت خواستی
هانما چاقو رو کرد توی شکمم و درش اورد همون موقع چیفو و مایکی اومدن
از وید چیفو وای نه هانما به میکو حمله کرده دوتایی از پسشون بر نمیایم باید به مایکی هم زنگ بزنم
گذر زمان
رسیدن
از دید مایکی دیدم میکو دو انداختن روی زمین و دور میکو روی زمین پر از خون شده چه اتفاقی افتاده هانما
مایکی : میکو (زیر لب ) هانمااااااااااااا تاوان این کارتو پس میدیییییییی( با داد )
(وی گشادیش میشه و بعد از زدن هانما و والهالا)
رفتم سمت میکو خیلی خون ازش رفته زخمش رو فشار دادم
مابکی : چیفیو زنگ بزن انبولانس میکو نگران نباش ابجی کوچولو خوب میشی نرو فقط نرو پیش اما خواهش میکنم ( با گریه )
توی بیمارستان
دکتر : ببخشید همراهش شمایید
مایکی : بله
دکتر : حالش خوبه به موقع رسوندینش اگه یکم دیر تر میومد امکان داشت نتونیم نجاتش بدیم الان حالش خوبه چند تا شکستگی استخوان و بد ترینشون زخم روی شکمشه ولی به مرور زمان خوب میشه فقط تا یمدت نباید تکون بخوره برای زخمش خطرناکه
مایکو : میشه ببینمش
از دید میکو پس اسمش اینه خیلی ترستاکه نمیدونم باید چیکار کنم
هانما : مرض خب هالا نوبت این خانوم کوچولوی تومانیه
( نگته اون توی یه کوچه ی بنبست بود)
خیلی تر سیده بودم داشتم قدمای کوچیکی به عقب برمیداشتم که خوردم به دیوار پشت سرم بخشکه این شانس بنبسته چاره ای ندارم باید مبارزه کنم
گوشیمو دراوردم و خیلی اروم بدون اینکه ببینه از پایین به چیفو زنگ زدم که فقط صدار مبارزه ره بشنوه و بیاد کمکم خب حالا
میکو : بزن بریم نرده بون
یه لگد با تمام زودم زدم جایی که نباید و هانما اوفتاد روی زمین
هانما : .....این ...بچه عوضی رو بگیرینشش کارشو خودم ...تموم میکنممممم
ترسیدم اخه تقریبا ۱۰۰ نفر به ۱ نفر حالا ۵۰ به یک بود یه حرفی ولی ۱۰۰ بزن بریم چیفو هم یکم دیگه میرسه داشتم مبارزه میکردم و و بعد از یکم یه چیزی از پشت محکم خورد تو سرم
میکو : اخخخخخخخ ( زیر لب )
اوفتادم روی پاهام خیلی سوم درد میکرد ونفر اومدن و رستامو گرفتن که نتونم تکون بوخورم تمیتونم بدنمو تکون بدم خیلی درد داره تقریبا ۵۰ یا ۶۰ نفرشونو ناک اوت کردم ولی از پس بقیشون بر نمیام پس کجا میندی چیفیو منو بردن جلوی هانما
هانما : خوب جقله تو بودی که به من گفتی نردبون خب
هانما محکم زد تو شکمم دوباره مثل سری قبل از دهنم خون اومد هنوز برای لگد مایکی درد میکرد خیلی درد میکنه همینطوری داشت منو محکم میزد اره همونطور که فکر میکردم نمیتونم به کسی به جز خودم تکیه کنم حتما چیفیو هم ترسیده و نیومده
هانما یه چاقو دراورد
هانما : اگه حرفتو پس بگیری شاید یزارم بری
میکو : م .....من ح....حر...فمو ....پس ... نمیگیرم ....به هر حال تو ..... ولم ..... نمیک...نی
هانما : با هوشی پس خودت خواستی
هانما چاقو رو کرد توی شکمم و درش اورد همون موقع چیفو و مایکی اومدن
از وید چیفو وای نه هانما به میکو حمله کرده دوتایی از پسشون بر نمیایم باید به مایکی هم زنگ بزنم
گذر زمان
رسیدن
از دید مایکی دیدم میکو دو انداختن روی زمین و دور میکو روی زمین پر از خون شده چه اتفاقی افتاده هانما
مایکی : میکو (زیر لب ) هانمااااااااااااا تاوان این کارتو پس میدیییییییی( با داد )
(وی گشادیش میشه و بعد از زدن هانما و والهالا)
رفتم سمت میکو خیلی خون ازش رفته زخمش رو فشار دادم
مابکی : چیفیو زنگ بزن انبولانس میکو نگران نباش ابجی کوچولو خوب میشی نرو فقط نرو پیش اما خواهش میکنم ( با گریه )
توی بیمارستان
دکتر : ببخشید همراهش شمایید
مایکی : بله
دکتر : حالش خوبه به موقع رسوندینش اگه یکم دیر تر میومد امکان داشت نتونیم نجاتش بدیم الان حالش خوبه چند تا شکستگی استخوان و بد ترینشون زخم روی شکمشه ولی به مرور زمان خوب میشه فقط تا یمدت نباید تکون بخوره برای زخمش خطرناکه
مایکو : میشه ببینمش
۴.۳k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.