Part4 I don't know how are you
Part4 I don't know how are you
ا.ت قلبش تنددددد میزد انقد که قشنگ جانگ کوک صداش رو میشنوید برای همین چترشو از کیفش در آور ا.ت رو بغل کرد و بردش تو مدرسه تا بارون بند آمد صبر کردن که زنگ مدرسه خورد ا.ت دیگه حالش خوب نبود و جانگ کوک برآید استایل ا.ت رو بغل کرد و برد خونه خودشون بعد یک ساعت اوت میدارد شد و یحیای آروم با صدای ته چاه گفت قرص که بی هوش شد
بعد یک ساعت به هوش آمد که جانگ کوک رو دید پریدم رو هوا و سکته کردم جیغ زدم جانکوک:آروم باش آمدم از مدرسه بیارمت بیرون کاری نکردم که بیهوش شدی منم آوردم خونه خودم جنگ کوک با هر حرفی که میزد اوت یدونه میرفت عقب و اون جلو تا به ا.ت رسید دم گوشش گفت :من مافیام از ترس جیغ زد
ا.ت:یعنی میخوای منو بکشی
جانگ کوک با خنده:نه ولی تو از الان خدمتکار منی و هر پنج شنبه میری خونه برادرت تا ببینیش
و دانشگاه هم با خودم خیلی
و از الان به من میگی چشم
ا.ت :باشه ولی
جانگ کوک:ولی بی ولی
برو اعجوما (میدونم اشتباه نوشتم ادامه پس شا هم عادت کنید امضا ادمین)
بهت قوانین رو میگه ا.ت :باشه
...........................
این داستان ادامه دارد
ا.ت قلبش تنددددد میزد انقد که قشنگ جانگ کوک صداش رو میشنوید برای همین چترشو از کیفش در آور ا.ت رو بغل کرد و بردش تو مدرسه تا بارون بند آمد صبر کردن که زنگ مدرسه خورد ا.ت دیگه حالش خوب نبود و جانگ کوک برآید استایل ا.ت رو بغل کرد و برد خونه خودشون بعد یک ساعت اوت میدارد شد و یحیای آروم با صدای ته چاه گفت قرص که بی هوش شد
بعد یک ساعت به هوش آمد که جانگ کوک رو دید پریدم رو هوا و سکته کردم جیغ زدم جانکوک:آروم باش آمدم از مدرسه بیارمت بیرون کاری نکردم که بیهوش شدی منم آوردم خونه خودم جنگ کوک با هر حرفی که میزد اوت یدونه میرفت عقب و اون جلو تا به ا.ت رسید دم گوشش گفت :من مافیام از ترس جیغ زد
ا.ت:یعنی میخوای منو بکشی
جانگ کوک با خنده:نه ولی تو از الان خدمتکار منی و هر پنج شنبه میری خونه برادرت تا ببینیش
و دانشگاه هم با خودم خیلی
و از الان به من میگی چشم
ا.ت :باشه ولی
جانگ کوک:ولی بی ولی
برو اعجوما (میدونم اشتباه نوشتم ادامه پس شا هم عادت کنید امضا ادمین)
بهت قوانین رو میگه ا.ت :باشه
...........................
این داستان ادامه دارد
۱.۴k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.