my childhood freind p10
یونگی:من خوابم میاد
سه می:هیی....شی. کاکائوووووووو
جین هیه:کجاااااااا
مانا:هویی...به ناموص منگه خودتون ناموص ندارین
سه می:ببیننننننننددد....مال خودمههه
جین هیه:نههه...گمشووووو
یونگی:خفه شین مخوام بکپم>عزیزان فیکه>
سه می:چشم
یونگی ویو:
اون دختره خیلی اشنا میزنه....انگار قبلا دیدمش....وایسا ببینم.....نکنه همون کنس.؟؟؟؟
نه بابا....اته چطور ممکنه اون دختره سرتق نچسپ به همچین خر زیبایی تبدبل شده باشه....حتما اشب میکنم...اره....ادم که به خر تبدیل نمیشه
اه....ولش الان میخوام بخوابم....
نامجون ویو:خدایی...دیوونه شدم بین اینا...باز به جین هیه و مانا....سه می و یونگی چشونه......؟؟گگگگگگگ
سه می:مانا رو نخور....مال منه
جین هیه:ببندد بابا حالا فک کرده که مانایی هس
مانا:به من چیکار دارین
جین هیه:یه کاری....
سه می و مانا و نامجون:😶😶
سه می:لعنت بر ذهن منحرف
مانا:هعییییی
جین هیه:ابرو من رو بردین توله سگااا
مانا:اِ...عزیزم ما توله های توایم مگه نه پس توام سگی
جین هیه:احححح......اشغال
نامجون:اهم..اهم...
جین هیه:هیهییی....من اینارو نمیشناسم...
نامجون:فک کنم به خودت رفتن...مگه نه یونگی....یونگی؟
یونگی:خرووووووووووو پفففففف😴😴😴😴😴😴(درحال دیدن خواب ۷ پادشاه)
نامجون:عیبابا
=نامجون رفت یونگی رو گزاشت زیر بغلش =
نامجون:ما رفتیم...تیمارستان خوش بگزره
جین هیه:سلامت باشی خداحافظ
بیا
بیا
یکم دیگه
سه می:مانا....برو کنار
مانا:هوم...نمیخوام...
سه نی:غلط کردییی
سه می:قودااااااا
=سه می:فن بروسلی=
مانا:دختره ی دستکششش
سه می:عنیه ایییی
جین هیه:ببندینننننننننننننن
جین هیه:شترقققققق
سه می:سرممم
مانا:وای.....وای...سه می انگار جین هیه دیدم رو خوب کرد....تو چرا الاغ شدیی
سه می:وایسا بینممم
.............
سه می:هیی....شی. کاکائوووووووو
جین هیه:کجاااااااا
مانا:هویی...به ناموص منگه خودتون ناموص ندارین
سه می:ببیننننننننددد....مال خودمههه
جین هیه:نههه...گمشووووو
یونگی:خفه شین مخوام بکپم>عزیزان فیکه>
سه می:چشم
یونگی ویو:
اون دختره خیلی اشنا میزنه....انگار قبلا دیدمش....وایسا ببینم.....نکنه همون کنس.؟؟؟؟
نه بابا....اته چطور ممکنه اون دختره سرتق نچسپ به همچین خر زیبایی تبدبل شده باشه....حتما اشب میکنم...اره....ادم که به خر تبدیل نمیشه
اه....ولش الان میخوام بخوابم....
نامجون ویو:خدایی...دیوونه شدم بین اینا...باز به جین هیه و مانا....سه می و یونگی چشونه......؟؟گگگگگگگ
سه می:مانا رو نخور....مال منه
جین هیه:ببندد بابا حالا فک کرده که مانایی هس
مانا:به من چیکار دارین
جین هیه:یه کاری....
سه می و مانا و نامجون:😶😶
سه می:لعنت بر ذهن منحرف
مانا:هعییییی
جین هیه:ابرو من رو بردین توله سگااا
مانا:اِ...عزیزم ما توله های توایم مگه نه پس توام سگی
جین هیه:احححح......اشغال
نامجون:اهم..اهم...
جین هیه:هیهییی....من اینارو نمیشناسم...
نامجون:فک کنم به خودت رفتن...مگه نه یونگی....یونگی؟
یونگی:خرووووووووووو پفففففف😴😴😴😴😴😴(درحال دیدن خواب ۷ پادشاه)
نامجون:عیبابا
=نامجون رفت یونگی رو گزاشت زیر بغلش =
نامجون:ما رفتیم...تیمارستان خوش بگزره
جین هیه:سلامت باشی خداحافظ
بیا
بیا
یکم دیگه
سه می:مانا....برو کنار
مانا:هوم...نمیخوام...
سه نی:غلط کردییی
سه می:قودااااااا
=سه می:فن بروسلی=
مانا:دختره ی دستکششش
سه می:عنیه ایییی
جین هیه:ببندینننننننننننننن
جین هیه:شترقققققق
سه می:سرممم
مانا:وای.....وای...سه می انگار جین هیه دیدم رو خوب کرد....تو چرا الاغ شدیی
سه می:وایسا بینممم
.............
۵.۹k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.