پارت۱۳✙باید خوب باشی ✙فیک یونگی ✙
(حرفهای یونگی با &، تصوراتش با _ ، حرفهای ا/ت با @،و تصوراتش با + نمایش داده میشن، نویسنده و راوی هم ()، رئیس کمپانی یونگی #)(این اولین باره که ا/ت واقعا پاهاش رو روی زمین میذاره، اولین بار که جاذبه رو احساس میکنه، راه رفتن براش یه چیز عجیب بود، احساس میکرد هر لحظه قراره بچسبه به کف زمین! چون جاذبه خیلی بهش فشار آورد که نمیتونست درست راه بره.... انقدر ذوق داشت که حواسش نبود کجا ظاهر شده، دوباره تو بیمارستان بود، وقتی به خودش اومد، براش خیلی عجیب بود... )@عه! چرا دوباره اینجا؟ شاید اینجا رابط دنیای ما و زمین باشه،،، خوب، حالا بریم ببینیم اصن این مین یونگی کیه و چه شکلیه، شنیدم که این طوماره هوشمنده/: بذار ببینم ادرس کجاست ......(شماره اتاق 173)..... @اینجاست؟ وا مثکه خیلی هم اتفاقی نیومدم، طرف همینجاست، اصن چه بهتر ^-^ زودتر پیداش میکنم... (ا/ت اتاق رو پیدا میکنه، محکم درو وا میکنه و بدون توجه به یونگی یه دوری تو اتاق میزنه،،، سرشو بر میگردونه به سمت یونگی، و وقتی که با دقت نگاش میکنه متوجه میشه اون دقیقا همونیه که وقتی اولین بار اومد به زمین دید....). @شتتتت اینکه همونه! همونی که اونشب دیدم! ای. این یونگیه؟ من چرا پس فک کردم دختره؟؟ وای هیچوقت نباید از اسم قضاوت کرد/: ینی این؟؟ واقعا با قیافه ای به این خوبی خودکشی کرده؟ البته خوب فک نکنم زنده بودن زندگی خیلی به قیافه ربط داشته باشه، ولی مگه ایدل نیست؟
۱۵.۶k
۱۶ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.