P4
که یهو زنگ گوشیم به صدا در اومد جونگکوک بود جواب دادم
+الو سلام
_من جلوی درم بیا بیرون(سرد)
تا میخواستم ی چیزی بگم قطع کرد ومنم پاشدم و رفتم بیرون دیدم خیلی جذاب شده بود و با ی ماشین لامبورگینی سیاه اومده رفتم سوار شدم
+سلام
_سلام(سرد)
دیگه چیزی نگفتیم که یهو گفت
_رسیدیم پیاده شو(سرد)
درو باز کردم و دیدم جلوی ی پاساژ بزرگ نگه داشته رفتیم داخل،داخل پاساژ هیچکس نبود
+اول بریم برای تو خرید کنیم یا من؟؟
_اول برای تو(سرد، بچه ها هی نمیخوام بنویسم ولی خب کوک کلا داره سرد رفتار میکنه)
+باش پس بریم
رفتیم تو یکی از مغازه ها که کلا لباس عروس بود تا رفتیم داخل فروشنده اومد و ی تعظیمی کرد و گفت(فروشنده رو با ف نشون میدم)
ف:سلام خیلی خوش اومدین قربان بفرمایین
_گروه ترین لباس های عروسی رو میخوایم
ف:بله از این طرف بفرمایید
رفتیم لباس هارو فروشنده یکی یکی میداد تا بپوشم و جونگکوک هم هی ایراد میگرفت
_زشته
.........
_سرشونه هات بیرونه
.........
_چاک سینه ات معلومه
...........
_زشت بودی زشت تر شدی
ویو جونگکوک
داشتم دروغ میگفتم عین فرشته ها شده بود که یهو گفت
+یاااا جونگکوک بسه دیگه یکی رو انتخاب کن اه
_باشه چرا داری پاچه میگیری همین خوبه بریم حسابش کنیم
+بریم
رفتیم حساب کنیم که فروشنده گفت
ف:انتخاب خوبی بود از این ست داماد هم داریم
_چه خوب پس لطفاً ست دامادش رو هم بدین ببریم
ف:چشم
رفت آورد حساب کردیم و از مغازه اومدیم بیرون رفتیم انگشتر و کفش و...... خریدیم ساعت ۵ اومده بودیم پاساژ الان ساعت ۹ هستش دیگه خریدا تموم شد و رفتیم نشستیم تو ماشین ا/ت رو رسوندم خونه وقتی رسیدیم به ا/ ت گفتم
_پیاده شو(سرد)
ولی جوابی نشنیدم یهو بهش نگاه کردم که یهو
+الو سلام
_من جلوی درم بیا بیرون(سرد)
تا میخواستم ی چیزی بگم قطع کرد ومنم پاشدم و رفتم بیرون دیدم خیلی جذاب شده بود و با ی ماشین لامبورگینی سیاه اومده رفتم سوار شدم
+سلام
_سلام(سرد)
دیگه چیزی نگفتیم که یهو گفت
_رسیدیم پیاده شو(سرد)
درو باز کردم و دیدم جلوی ی پاساژ بزرگ نگه داشته رفتیم داخل،داخل پاساژ هیچکس نبود
+اول بریم برای تو خرید کنیم یا من؟؟
_اول برای تو(سرد، بچه ها هی نمیخوام بنویسم ولی خب کوک کلا داره سرد رفتار میکنه)
+باش پس بریم
رفتیم تو یکی از مغازه ها که کلا لباس عروس بود تا رفتیم داخل فروشنده اومد و ی تعظیمی کرد و گفت(فروشنده رو با ف نشون میدم)
ف:سلام خیلی خوش اومدین قربان بفرمایین
_گروه ترین لباس های عروسی رو میخوایم
ف:بله از این طرف بفرمایید
رفتیم لباس هارو فروشنده یکی یکی میداد تا بپوشم و جونگکوک هم هی ایراد میگرفت
_زشته
.........
_سرشونه هات بیرونه
.........
_چاک سینه ات معلومه
...........
_زشت بودی زشت تر شدی
ویو جونگکوک
داشتم دروغ میگفتم عین فرشته ها شده بود که یهو گفت
+یاااا جونگکوک بسه دیگه یکی رو انتخاب کن اه
_باشه چرا داری پاچه میگیری همین خوبه بریم حسابش کنیم
+بریم
رفتیم حساب کنیم که فروشنده گفت
ف:انتخاب خوبی بود از این ست داماد هم داریم
_چه خوب پس لطفاً ست دامادش رو هم بدین ببریم
ف:چشم
رفت آورد حساب کردیم و از مغازه اومدیم بیرون رفتیم انگشتر و کفش و...... خریدیم ساعت ۵ اومده بودیم پاساژ الان ساعت ۹ هستش دیگه خریدا تموم شد و رفتیم نشستیم تو ماشین ا/ت رو رسوندم خونه وقتی رسیدیم به ا/ ت گفتم
_پیاده شو(سرد)
ولی جوابی نشنیدم یهو بهش نگاه کردم که یهو
۱.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.