دوست پسر مخفی من
کوک:ببین ماشین ا/ت رو پنچر میکردی منم اون یکی شو پنچر میکردم اون یه چیزی ولیحالا که ماشین منو پنچر کردی برای این کارت بد میبینی حالا هم از جلو چشمام گشو
ا/ت:کوککک
من رفتم تو ماشینم
جیا زنگ زد به من
جیا:ا/ت امشب میریم بار میای؟
ا/ت:آره روزی گفت
جیا:ساعتو میدونی؟
ا/ت:آره بابا
جیا:باشه بای
ا/ت:بای
رسیدم خونه رفتم رو تخت ساعت ۵بود
ا/ت:اشششش باید ساعت ۸ اونجا باشم یکم بخوابم که چیزی نمیشه
خوابیدم بلند شدم ساعت ۷بود
ا/ت:واییی نههههههه
رفتم حموم به سگم یه چیز دادم خورد آبم گذاشتم براش یه تشویقی هم دادم بهش
رفتم یه لباس پوشیدم رفتم آرایش کردم لباسم خیلی باز و مجلسی بود ترجیح دادم که لش بپوشم یه لباس مشکی گشاد و یه شلوار گشاد مشکی رفتم پایین سوار ماشین شدم
رسیدم اونجا
دقیقا ساعت ۸ بود رفتم تو
روزی:عااا اومدی چهار ساعته منتظریم
ا/ت همون موقع مودش این بود😶
ا/ت:خودتون گفتین ۸ بیا
روزی:من منظورم ۸ صبح بود
ا/ت:واتتت؟
روزی:شوخی کردم
که یهو......
فکر کردی تموم شد؟🙂منم شوخی کردم👈👉
که یهو یکی زد بهم رفت جیا رو بغل کرد
خیلی شبیه کوک بود
کوک:دل تنگت بودم جیام
جیا:منم کوکیم
از اونجایی که من حسود بودم که اون دوست پسر داره من ندارم باش حرف نزدم(جیا رو میگه)
روزی:ا/ت خوبی
ا/ت:آخه چی از اون کمتر دارم که اون الان دوست پسر داره ولی من نه
روزی:میخوای براش برنامه بچینیم؟
ا/ت:آخه چه جوری؟
روزی:مامانش نمیدونه اومده بار
ا/ت:اوووو باشه فهمیدم فقط نفهمه کار تو بوده
روزی:من که نمیگم آدمم میگه
ا/ت:اوووووو
یهو جیمین اومد
ا/ت:سلام
جیمین چشاش برق میزد
جیمین:سلام
یهو رفت بغل روزی(بچه ها روزی عضو بلک پینک رو نمیکه)
روزی:سلامممممم
جیمین:سلامممم خانم کوچولو
ا/ت:اشششش نکنین
روزی:حسودیت شد؟
ا/ت:نه چندشم شددد ایششش
ساعت ۹ بود مامان جیا اومد
مامان جیا:دختره بوق دختره بوق تو اینجا ها رقص میله میری
آخه روزی بهش گفت برو ببینم چقدر بلدی
مامان جیا از گوش جیا کشید و رفت بیرون از بار
ا/ت رفت بغل تهیونگ وقتی تهیونگ رو دید
ته:چطوری؟
ا/ت:خوبم
ته:کوک چطوری داداش؟
کوک:خوبم تهیونگ نزدیکش نشو
ته:اوکی
منم حرف کوک رو شنیدم ولی خیلی آروم گفت
رفتم سمت تهیونگ
ا/ت:تهیونگ میکشی کنار
ته:آره
رفتم تو گوش کوک گفتم
ا/ت:خوبم تهیونگ نزدیکش نشو
کوک مثل کج سفید شد نگاش کردم
ا/ت:به حساب تو هم میرستم تهیونگ
ا/ت:کوککک
من رفتم تو ماشینم
جیا زنگ زد به من
جیا:ا/ت امشب میریم بار میای؟
ا/ت:آره روزی گفت
جیا:ساعتو میدونی؟
ا/ت:آره بابا
جیا:باشه بای
ا/ت:بای
رسیدم خونه رفتم رو تخت ساعت ۵بود
ا/ت:اشششش باید ساعت ۸ اونجا باشم یکم بخوابم که چیزی نمیشه
خوابیدم بلند شدم ساعت ۷بود
ا/ت:واییی نههههههه
رفتم حموم به سگم یه چیز دادم خورد آبم گذاشتم براش یه تشویقی هم دادم بهش
رفتم یه لباس پوشیدم رفتم آرایش کردم لباسم خیلی باز و مجلسی بود ترجیح دادم که لش بپوشم یه لباس مشکی گشاد و یه شلوار گشاد مشکی رفتم پایین سوار ماشین شدم
رسیدم اونجا
دقیقا ساعت ۸ بود رفتم تو
روزی:عااا اومدی چهار ساعته منتظریم
ا/ت همون موقع مودش این بود😶
ا/ت:خودتون گفتین ۸ بیا
روزی:من منظورم ۸ صبح بود
ا/ت:واتتت؟
روزی:شوخی کردم
که یهو......
فکر کردی تموم شد؟🙂منم شوخی کردم👈👉
که یهو یکی زد بهم رفت جیا رو بغل کرد
خیلی شبیه کوک بود
کوک:دل تنگت بودم جیام
جیا:منم کوکیم
از اونجایی که من حسود بودم که اون دوست پسر داره من ندارم باش حرف نزدم(جیا رو میگه)
روزی:ا/ت خوبی
ا/ت:آخه چی از اون کمتر دارم که اون الان دوست پسر داره ولی من نه
روزی:میخوای براش برنامه بچینیم؟
ا/ت:آخه چه جوری؟
روزی:مامانش نمیدونه اومده بار
ا/ت:اوووو باشه فهمیدم فقط نفهمه کار تو بوده
روزی:من که نمیگم آدمم میگه
ا/ت:اوووووو
یهو جیمین اومد
ا/ت:سلام
جیمین چشاش برق میزد
جیمین:سلام
یهو رفت بغل روزی(بچه ها روزی عضو بلک پینک رو نمیکه)
روزی:سلامممممم
جیمین:سلامممم خانم کوچولو
ا/ت:اشششش نکنین
روزی:حسودیت شد؟
ا/ت:نه چندشم شددد ایششش
ساعت ۹ بود مامان جیا اومد
مامان جیا:دختره بوق دختره بوق تو اینجا ها رقص میله میری
آخه روزی بهش گفت برو ببینم چقدر بلدی
مامان جیا از گوش جیا کشید و رفت بیرون از بار
ا/ت رفت بغل تهیونگ وقتی تهیونگ رو دید
ته:چطوری؟
ا/ت:خوبم
ته:کوک چطوری داداش؟
کوک:خوبم تهیونگ نزدیکش نشو
ته:اوکی
منم حرف کوک رو شنیدم ولی خیلی آروم گفت
رفتم سمت تهیونگ
ا/ت:تهیونگ میکشی کنار
ته:آره
رفتم تو گوش کوک گفتم
ا/ت:خوبم تهیونگ نزدیکش نشو
کوک مثل کج سفید شد نگاش کردم
ا/ت:به حساب تو هم میرستم تهیونگ
۶.۶k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.