PART 9
♡My Wrong♡
ساعت ۷ صبح آجوما ا/ت رو بیدار میکنه که بره کار هارو بکنه
الان ا/ت درحال ضرف شستن جونگکوک سر کار و آجوما هم داشت کمک ا/ت میکرد
ویوی ا/ت
+ آجوما
آجوما ) بله
+شما فکر میکنید من جاسوسم
آجوما ) من هیچ نظری ندارم اما ارباب هرچی میگه ما باید بپذیریم
+ اگه من یه چیزی بگم قول میدید بهم گوش کنید
آجوما ) ارب ...
+ تا اومد حرف بزنه گفتم ( ارباب که هنوز نیومده پس لطفا گوش کنید
آجوما و ا/ت رفتن نشستن و ا/ت همه چیز رو تعریف کرد
(فلش فُرد به زمانی که رفت رو تختخواب و میخواست بخوابه
ا/ت قبل خواب خیلی خیلی فکر کرد
و به این نتیجه رسید که جای اون اشتباهی گرفتن و اون نمیدونه که لیا یه جاسوسه
وقتی فکر کرد حدس زد که لیا بعضی وقتی خیلی مشکوک بود پس فکرش رفت سمت اینکه لیا جاسوسه و اونو اشتباهی گرفتن
همه ی این فکر هارو به آجوما گفت که شاید وقتی دوباره یه وقت کوک میخواست بزنتش
نجاتش بده حرف های آجوما )
آجوما ) ا/ت تو واقعا جاسوس نیستی
+ بله قسم میخورم
که یهو آجوما ا /ت رو بغل کرد و گفت
آجوما ) ببخشید بخاطر بد صحبت کردنم باهات
+اشکالی نداره بابا
فقط کمکم میکنی
آجوما ) تلاشم رو میکنم 🥺
+ممنونم آجوما
که انکن وقت جونگکوک اومد و سریع ا ت و آجوما سر خدمون رو گرم کردیم که متوجه نشه
ولی جونگکوک با بی خیالی رفت سمت اتاقش منم سرم رو بالا نبرم
بعد ۱ یا ۲ دقیقه رفتم که آبمیوه مورد علاقه برای ارباب یعنی شیرموز رو براش ببرم
منم عاشق شیرموز مثل ارباب
جلوی در اتاق ارباب بودم در زدم جواب نداد
۲۳۴ و وقتی دیدم جواب نمیده فکر کردم خوابه
که اومدم برم که یه صدای آه شنیدم یا اَه بود شاید آی باشه به هرحال صدا واضح نبود
فکرکردم که اتفاقی براش افتاده پس با بی معطلی در رو باز کردم که ...
_______________________________
بمونید تو کف ادامش که جونگکوک چیکار میکرد
اهم اهم من*حرف نشید لطفا
شدید هم اشکال نداره
برای اینکه ادامه فیک رو بزارم ازتون سوال میپرسم شما جواب بدید
___________________ سوال ________
بنظرتون جونگکوک داشت چیکار میکرد ؟
ساعت ۷ صبح آجوما ا/ت رو بیدار میکنه که بره کار هارو بکنه
الان ا/ت درحال ضرف شستن جونگکوک سر کار و آجوما هم داشت کمک ا/ت میکرد
ویوی ا/ت
+ آجوما
آجوما ) بله
+شما فکر میکنید من جاسوسم
آجوما ) من هیچ نظری ندارم اما ارباب هرچی میگه ما باید بپذیریم
+ اگه من یه چیزی بگم قول میدید بهم گوش کنید
آجوما ) ارب ...
+ تا اومد حرف بزنه گفتم ( ارباب که هنوز نیومده پس لطفا گوش کنید
آجوما و ا/ت رفتن نشستن و ا/ت همه چیز رو تعریف کرد
(فلش فُرد به زمانی که رفت رو تختخواب و میخواست بخوابه
ا/ت قبل خواب خیلی خیلی فکر کرد
و به این نتیجه رسید که جای اون اشتباهی گرفتن و اون نمیدونه که لیا یه جاسوسه
وقتی فکر کرد حدس زد که لیا بعضی وقتی خیلی مشکوک بود پس فکرش رفت سمت اینکه لیا جاسوسه و اونو اشتباهی گرفتن
همه ی این فکر هارو به آجوما گفت که شاید وقتی دوباره یه وقت کوک میخواست بزنتش
نجاتش بده حرف های آجوما )
آجوما ) ا/ت تو واقعا جاسوس نیستی
+ بله قسم میخورم
که یهو آجوما ا /ت رو بغل کرد و گفت
آجوما ) ببخشید بخاطر بد صحبت کردنم باهات
+اشکالی نداره بابا
فقط کمکم میکنی
آجوما ) تلاشم رو میکنم 🥺
+ممنونم آجوما
که انکن وقت جونگکوک اومد و سریع ا ت و آجوما سر خدمون رو گرم کردیم که متوجه نشه
ولی جونگکوک با بی خیالی رفت سمت اتاقش منم سرم رو بالا نبرم
بعد ۱ یا ۲ دقیقه رفتم که آبمیوه مورد علاقه برای ارباب یعنی شیرموز رو براش ببرم
منم عاشق شیرموز مثل ارباب
جلوی در اتاق ارباب بودم در زدم جواب نداد
۲۳۴ و وقتی دیدم جواب نمیده فکر کردم خوابه
که اومدم برم که یه صدای آه شنیدم یا اَه بود شاید آی باشه به هرحال صدا واضح نبود
فکرکردم که اتفاقی براش افتاده پس با بی معطلی در رو باز کردم که ...
_______________________________
بمونید تو کف ادامش که جونگکوک چیکار میکرد
اهم اهم من*حرف نشید لطفا
شدید هم اشکال نداره
برای اینکه ادامه فیک رو بزارم ازتون سوال میپرسم شما جواب بدید
___________________ سوال ________
بنظرتون جونگکوک داشت چیکار میکرد ؟
۴.۸k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.