دارد عبای قهوه ای بر روی دوشش

دارد عبای قهوه ای بر روی دوشش
محجوب و ساکت روی سجّاده نشسته
.
دارد دعایی را قرائت میکند باز
این دلبرِ روحانی آرام و خسته
.
من در خیالم پیش او خوشبخت هستم
یک زندگی ساده و پاک و صمیمی
.
در یک محله پیش مسجد خانه داریم
یک خانه با معماری خوب و قدیمی
.
دنیای پاک زندگی حوزوی را
من چند وقتی میشود که دوست دارم
.
لیست خرید خانه را هم در خیالم
لای کتاب اَلمکاسب میگذارم
.
هر کس برای عشق خود دارد دلیلی
درگیر حوزه قصهٔ من گشته این بار
.
یعنی خدا را پیش او حس میکنم خوب
امثال او را ای خدا جانم نگه دار
دیدگاه ها (۱)

از کاسه ی چشمان تو افتاده اناریای کاش فقط در غم ارباب بباری....

اکثر اوقات دختر مثل #مادر میشودارث مادر عاقبت از آنِ دختر می...

یک پیام رسان فیلتر شد همه مضطر شدندصبح تا شب به انتظار آمدنش...

گاهی میری یه جا مهمونیدیدی غذا کم میاد!صــاحبخونه بین اون هم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط