رمان عشق ابدی پارت ۷
#سمانه
حسین توضیح میداد و منم توی دفترم وارد میکردم. وسط حرفای حسین زیر چشمی به فواد و احسان نگاه میکردم اونا فقط به منو حسین که رو به روی هم نشسته بودیم نگا میکردن. وقتی توضیحات حسین تموم شد. یک بار به چیزایی که توی کاغذ نوشته بودم نگاه کردمو خوندم و متوجه شدم که معدش به عمل احتیاج داره.......😢😨. شروع کردم به توضیح دادن : آقای شریفی راستش من دکتر اصلی نیستم و دکتر اصلی آقای نصیری هستن. ایشون ده روز مرخصی گرفتن و من به جای ایشون اینجا در خدمت شما هستم اما ی چیزی که خیلی مهمه اینه که شما باید جراحی بشید.
+ اونوقت شما باید جراحی رو انجام بدید ؟!
_ بلع...... اما نگران نباشید من دو یا سه تا عمل جراحی مثل شما رو با موفقیت گذروندم و مشکلی پیش نیومده........ پس نگران نباشید.
+ ببخشید چهره ی شما خیلی برای من آشناست فکر میکنم شما رو ی جایی دیدم درسته ؟!
با این جمله حسین نمیدونستم چی بگم. ی لحظه لال شدم. اما ادامه دادم : من توی همه ی کنسرت های تهران شما می اومدم و حتی توی جشن امضاتون هم بودم و از شما امضا گرفتم.
یدفعه احسان گفت : پس ی ایوانی قراره حسین رو عمل کنه !!!!!😂😂😂
همه ی ما خندیدم و گفتم : بله ی ایوانی قراره عمل کنه 👍😁
بعد از خندیدنمون پاشدم و فرم مشخصات عمل جراحی رو از کشو برداشتم و دادم به حسین تا فرم رو کامل کنه و به من بده.
فرم رو بهش دادم و بعد از ۵ دقیقه کامل شده اش رو بهم تحویل داد. بعد از این یکم توضیح دادم و وقت خداحافظی رسید همگی خداحافظی کردن و از اتاق رفتن بیرون. من موندم و این استرس و حال بدم. با خودم میگفتم یعنی من باید حسین رو جراحی کنم ؟! نه من نمیتونم ............. نمیتووووووووونممممممم 😢😢😢😢
یهو دوباره صدای در اومد. گفتم : بفرمایید ؟!
دوباره حسین بود گفت : ببخشید خانوم پاکدامن من گوشیم رو جا گذاشتم.
پا شدم و دنبال گوشیش گشتم اما نبود.😨
اونم اومد توی اتاق و دنبال گوشیش گشت اما هر چقدر گشتیم پیدا نشد. بعد از ۱۰ دقیقه بالاخره پیداش کردم و بهش دادم. اونم خیلی تشکر کرد و دوباره از اتاق بیرون رفت. من دوباره نشستم پشت میز و دستمو گذاشتم روی سرم. واقعا حالم بد بود. نمیدونستم چیکار کنم..........😢😢
🍁{ منتظر نظراتتون هستم .............. منتظر پارت ۸ باشید }🍁
#ایوان #شبنم #رمان
#تکست_خاص #عاشقانه #تکست_ناب #love #عشق #تنهایی #دخترونه #عکس_نوشته #عشقولانه #عکس_پروفایل #پروفایل
حسین توضیح میداد و منم توی دفترم وارد میکردم. وسط حرفای حسین زیر چشمی به فواد و احسان نگاه میکردم اونا فقط به منو حسین که رو به روی هم نشسته بودیم نگا میکردن. وقتی توضیحات حسین تموم شد. یک بار به چیزایی که توی کاغذ نوشته بودم نگاه کردمو خوندم و متوجه شدم که معدش به عمل احتیاج داره.......😢😨. شروع کردم به توضیح دادن : آقای شریفی راستش من دکتر اصلی نیستم و دکتر اصلی آقای نصیری هستن. ایشون ده روز مرخصی گرفتن و من به جای ایشون اینجا در خدمت شما هستم اما ی چیزی که خیلی مهمه اینه که شما باید جراحی بشید.
+ اونوقت شما باید جراحی رو انجام بدید ؟!
_ بلع...... اما نگران نباشید من دو یا سه تا عمل جراحی مثل شما رو با موفقیت گذروندم و مشکلی پیش نیومده........ پس نگران نباشید.
+ ببخشید چهره ی شما خیلی برای من آشناست فکر میکنم شما رو ی جایی دیدم درسته ؟!
با این جمله حسین نمیدونستم چی بگم. ی لحظه لال شدم. اما ادامه دادم : من توی همه ی کنسرت های تهران شما می اومدم و حتی توی جشن امضاتون هم بودم و از شما امضا گرفتم.
یدفعه احسان گفت : پس ی ایوانی قراره حسین رو عمل کنه !!!!!😂😂😂
همه ی ما خندیدم و گفتم : بله ی ایوانی قراره عمل کنه 👍😁
بعد از خندیدنمون پاشدم و فرم مشخصات عمل جراحی رو از کشو برداشتم و دادم به حسین تا فرم رو کامل کنه و به من بده.
فرم رو بهش دادم و بعد از ۵ دقیقه کامل شده اش رو بهم تحویل داد. بعد از این یکم توضیح دادم و وقت خداحافظی رسید همگی خداحافظی کردن و از اتاق رفتن بیرون. من موندم و این استرس و حال بدم. با خودم میگفتم یعنی من باید حسین رو جراحی کنم ؟! نه من نمیتونم ............. نمیتووووووووونممممممم 😢😢😢😢
یهو دوباره صدای در اومد. گفتم : بفرمایید ؟!
دوباره حسین بود گفت : ببخشید خانوم پاکدامن من گوشیم رو جا گذاشتم.
پا شدم و دنبال گوشیش گشتم اما نبود.😨
اونم اومد توی اتاق و دنبال گوشیش گشت اما هر چقدر گشتیم پیدا نشد. بعد از ۱۰ دقیقه بالاخره پیداش کردم و بهش دادم. اونم خیلی تشکر کرد و دوباره از اتاق بیرون رفت. من دوباره نشستم پشت میز و دستمو گذاشتم روی سرم. واقعا حالم بد بود. نمیدونستم چیکار کنم..........😢😢
🍁{ منتظر نظراتتون هستم .............. منتظر پارت ۸ باشید }🍁
#ایوان #شبنم #رمان
#تکست_خاص #عاشقانه #تکست_ناب #love #عشق #تنهایی #دخترونه #عکس_نوشته #عشقولانه #عکس_پروفایل #پروفایل
۸.۰k
۲۱ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.