راه طولانیـ p۴
راه طولانیـ p۴
رو تخت ولو شدم و به اتفاقات امروز فک کردم
گوشیمو از تو حیبم در اوردم و شروع کردم پیام دادن به سولی
ا. ت: هوی سولی، یه حسی به این پسره پیدا کردم انگار..... انگار یه چیزی تو خودش دارع
سولی:........ ا. ت مواظب باش چیکار میکنی سری قبل با همین حرفت به این روز کشیدع شدی
ا. ت: نمیدونم استرس دارم خبری هم نیست تو خونه، اینارو بیخیال نظرت چیه به پسره پیام بدم!
سولی: ا. ت ن این کارو نکن یه بارم ک شده به حرفام گوش کن
ا. ت:(شات از پیام پسره) خودش بهم پی داد چی بگم بهش
سولی: خیلی عادی سلام و احوال پرسی کن
چت ا. ت و جیهوپ(پسره):
جیهوپ: سلام چطوری؟!
ا. ت: سلام خوبم شما خوبی؟!
جیهوپ: به خوبیت، راستش میخاستم یه چیزی بهت بگم، اینک من ازت خوشم اومده میتونیم بیشتر اشنا بشیم؟!
ا. ت: عاهاااااا..... خب اکیه مشکلی ندارم
جیهوپ: مرسی ازت!
ا. ت: خاهش فلن شب خش
جیهوپ: خوب بخابی
چت ا. ت و سولی:
ا. ت: خب خرابش نکردم، سولی عکسش و ببین
سولی: عام قیافشم ک خوبه چیزی کم نداره فق اون یکم قدش بلنده تو کوتاهی
ا. ت: یع باردیگ بگو. کوتاه تا بیام تو دهنت میمون گراز
سولی: باش حرص نخور عامو
ا. ت: میرم حموم فلن
سولی: خدافظ کوتوله
.........
بلند شدم و رفتم به سمت حموم و یه دوش یه ساعته گرفتم و اومدم بیرون با حوله نشسته بودم رو تخت و گوشیم و برداشتم و به عکساس پروفایلش نگاه میکردم
درسته جاشو برام. نمیگیره ولی حس خوبی بهش دارم شاید بتونه کاری کنه از این زندانی ک اون برام ساخته در بیام.....
چندسال قبل:
با پسره سونگ لی اشنا شده بودم اوایل خوب بود بعدش سرد شد و با رفیقم بهم خیانت کرد و زندگیم و سیاه کرد و خاطره خوبی ازش نداشتم و الان چند وقتی میشه کات کردیم
حال:
گرفتم خابیدم تا صبح زود بیدار بشم و برم کتابخونه چندروز دیگ امتحان دارم.. ..
رو تخت ولو شدم و به اتفاقات امروز فک کردم
گوشیمو از تو حیبم در اوردم و شروع کردم پیام دادن به سولی
ا. ت: هوی سولی، یه حسی به این پسره پیدا کردم انگار..... انگار یه چیزی تو خودش دارع
سولی:........ ا. ت مواظب باش چیکار میکنی سری قبل با همین حرفت به این روز کشیدع شدی
ا. ت: نمیدونم استرس دارم خبری هم نیست تو خونه، اینارو بیخیال نظرت چیه به پسره پیام بدم!
سولی: ا. ت ن این کارو نکن یه بارم ک شده به حرفام گوش کن
ا. ت:(شات از پیام پسره) خودش بهم پی داد چی بگم بهش
سولی: خیلی عادی سلام و احوال پرسی کن
چت ا. ت و جیهوپ(پسره):
جیهوپ: سلام چطوری؟!
ا. ت: سلام خوبم شما خوبی؟!
جیهوپ: به خوبیت، راستش میخاستم یه چیزی بهت بگم، اینک من ازت خوشم اومده میتونیم بیشتر اشنا بشیم؟!
ا. ت: عاهاااااا..... خب اکیه مشکلی ندارم
جیهوپ: مرسی ازت!
ا. ت: خاهش فلن شب خش
جیهوپ: خوب بخابی
چت ا. ت و سولی:
ا. ت: خب خرابش نکردم، سولی عکسش و ببین
سولی: عام قیافشم ک خوبه چیزی کم نداره فق اون یکم قدش بلنده تو کوتاهی
ا. ت: یع باردیگ بگو. کوتاه تا بیام تو دهنت میمون گراز
سولی: باش حرص نخور عامو
ا. ت: میرم حموم فلن
سولی: خدافظ کوتوله
.........
بلند شدم و رفتم به سمت حموم و یه دوش یه ساعته گرفتم و اومدم بیرون با حوله نشسته بودم رو تخت و گوشیم و برداشتم و به عکساس پروفایلش نگاه میکردم
درسته جاشو برام. نمیگیره ولی حس خوبی بهش دارم شاید بتونه کاری کنه از این زندانی ک اون برام ساخته در بیام.....
چندسال قبل:
با پسره سونگ لی اشنا شده بودم اوایل خوب بود بعدش سرد شد و با رفیقم بهم خیانت کرد و زندگیم و سیاه کرد و خاطره خوبی ازش نداشتم و الان چند وقتی میشه کات کردیم
حال:
گرفتم خابیدم تا صبح زود بیدار بشم و برم کتابخونه چندروز دیگ امتحان دارم.. ..
۱۶.۸k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.