*پارت نهم*
$سلام هیونگگگگگگ
€خیلی بی معرفتیا اگه ما نیایم یه پیام خشک و خالی هم نمیدی از گروه هم که لفت دادی
_ترجیح میدم وقت با ارزشمو صرف ک**صشعرای شما نکنم
$واقعا ممنون یونگی
_خواهش میکنم جیمینا
€الان اینو جدی گفتی؟
_من با تو شوخی دارم؟
€معلومه که داری،ما دوستیم
_خب آره ولی الان شوخی نکردم
€اصن به جهنم...
اینو میگه و به سمت آشپزخونه میره
جیمینم کنارم میشینه
$چه خبرا هیونگ؟
_هیچ خبری نیست
$هیچی؟
_آره،خبرا پیش توعن
€هیونگگگگ کسی اینجا بوده...
_نه،چطور؟
€آخه اینجا دو تا کاسه نودل هست
$واقعا؟ بزار بیام
اینو میگه و سریع به سمت آشپزخونه میدوئه
€هیونگ راستشو بگو،کی اینجا بود؟دوست دخترت؟
$اعتراف کن
_به به ببین کیا اینجان
به تهیونگ اشاره میکنم و بعدش جیمینو که رفته بود زیر میز نشون میدم
_شرلوک هلمز و جان واتسون
$هه هه بامزه
_بامزه شمایید با اون شم پلیسیتون
€هیونگ بگو دیگه
_خب...یکی اینجا بود
$کی بود؟مونثه؟
_آره
€دوست دخترته؟
_نه دوست دخترم نیس،البته فعلا
€یعنی چی فعلا؟
_میخوام مخشو بزنم
$اوووووو
€هیونگگگ زودباشششش دعوتش کن
_چی؟
€دعوتش کن بیاد خونت میخام ببینمش...
_دقیقا به چه دلیلی میخای ببینیش؟
€همینطوری
نگاه چپی بهش انداختم و جواب دادم
_تازه باهاش آشنا شدم احمق جون...هنوز نیم ساعت نشده که رفته
$دیشب خونه تو مونده؟
_انقد خورده بود که تقریبا بیهوش شده بود هر چی ازش پرسیدم خونتون کجاست جوابی نداد مجبور شدم بیارمش اینجا...اصلا چرا دارم اینا رو به شما میگن؟از آشپزخونه بیاین بیرون و اروم و بدون سر و صدا هر غلطی دلتون میخاد بکنید
€خیله خب بابا...جیمینی بیا بریم
دست جیمینو کشید و رفتن
_هوفففف عذاب الهی که میگن همینه
ویو ا.ت؛دو هفته بعد:
به هودی و شلوار بگم تو آینه خیره شدم
+نیازه یه لباس شیک بپوشم؟نه بابا حتما بین دوستای یونگی یه حرو**مزاده چشم چرون هست،همین بهترین انتخابه
رژلبمو پررنگ میکنم و بیرون از خونه منتظر تاکسی ای که رزرو کردم میمونم.
بعد از پنج دقیقه ماشین جلوی پام ترمز میکنه.
بیحوصله میشینم و درو پشتم میبیندم
¤کجا برم؟
+من چون حوصله آدرس دادن به کسی ندارم تاکسی اینترنتی میگیرم،پس یه نگاهی به گوشیت بنداز و آدرسو بیین
¤بله،متاسفم
چشمامو تا رسیدن به خونه یونگی میبندم...
کم کم داشت خوابم میگرفت که ماشین ایستاد
€خیلی بی معرفتیا اگه ما نیایم یه پیام خشک و خالی هم نمیدی از گروه هم که لفت دادی
_ترجیح میدم وقت با ارزشمو صرف ک**صشعرای شما نکنم
$واقعا ممنون یونگی
_خواهش میکنم جیمینا
€الان اینو جدی گفتی؟
_من با تو شوخی دارم؟
€معلومه که داری،ما دوستیم
_خب آره ولی الان شوخی نکردم
€اصن به جهنم...
اینو میگه و به سمت آشپزخونه میره
جیمینم کنارم میشینه
$چه خبرا هیونگ؟
_هیچ خبری نیست
$هیچی؟
_آره،خبرا پیش توعن
€هیونگگگگ کسی اینجا بوده...
_نه،چطور؟
€آخه اینجا دو تا کاسه نودل هست
$واقعا؟ بزار بیام
اینو میگه و سریع به سمت آشپزخونه میدوئه
€هیونگ راستشو بگو،کی اینجا بود؟دوست دخترت؟
$اعتراف کن
_به به ببین کیا اینجان
به تهیونگ اشاره میکنم و بعدش جیمینو که رفته بود زیر میز نشون میدم
_شرلوک هلمز و جان واتسون
$هه هه بامزه
_بامزه شمایید با اون شم پلیسیتون
€هیونگ بگو دیگه
_خب...یکی اینجا بود
$کی بود؟مونثه؟
_آره
€دوست دخترته؟
_نه دوست دخترم نیس،البته فعلا
€یعنی چی فعلا؟
_میخوام مخشو بزنم
$اوووووو
€هیونگگگ زودباشششش دعوتش کن
_چی؟
€دعوتش کن بیاد خونت میخام ببینمش...
_دقیقا به چه دلیلی میخای ببینیش؟
€همینطوری
نگاه چپی بهش انداختم و جواب دادم
_تازه باهاش آشنا شدم احمق جون...هنوز نیم ساعت نشده که رفته
$دیشب خونه تو مونده؟
_انقد خورده بود که تقریبا بیهوش شده بود هر چی ازش پرسیدم خونتون کجاست جوابی نداد مجبور شدم بیارمش اینجا...اصلا چرا دارم اینا رو به شما میگن؟از آشپزخونه بیاین بیرون و اروم و بدون سر و صدا هر غلطی دلتون میخاد بکنید
€خیله خب بابا...جیمینی بیا بریم
دست جیمینو کشید و رفتن
_هوفففف عذاب الهی که میگن همینه
ویو ا.ت؛دو هفته بعد:
به هودی و شلوار بگم تو آینه خیره شدم
+نیازه یه لباس شیک بپوشم؟نه بابا حتما بین دوستای یونگی یه حرو**مزاده چشم چرون هست،همین بهترین انتخابه
رژلبمو پررنگ میکنم و بیرون از خونه منتظر تاکسی ای که رزرو کردم میمونم.
بعد از پنج دقیقه ماشین جلوی پام ترمز میکنه.
بیحوصله میشینم و درو پشتم میبیندم
¤کجا برم؟
+من چون حوصله آدرس دادن به کسی ندارم تاکسی اینترنتی میگیرم،پس یه نگاهی به گوشیت بنداز و آدرسو بیین
¤بله،متاسفم
چشمامو تا رسیدن به خونه یونگی میبندم...
کم کم داشت خوابم میگرفت که ماشین ایستاد
۱۲.۶k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.