گس لایتر/ادامه پارت ۳۰۱
*****
پیش بایول نشسته بود و به دختر کوچولویی که خواب بود نگاه میکرد...
جیمین: چقد خشگله....
هنوز کمی درد داشت ولی میتونست صحبت کنه... مشکلی نبود...
بایول: هنوز که حتی چشماشم باز نکرده بتونیم ببینیمش
جیمین: ولی من فک میکنم خیلی خشگله...
یه دفعه سکوت کرد...
با صدای ضعیفی پرسید:
بایول: جونگکوک اینجاس؟...
به نشانه ی تایید سرشو تکون داد...
جیمین: حتما دلش میخواد بچشو ببینه
بایول: بزار فعلا منتظر بمونه... چیزیش نمیشه...
با هشدار پرستار بلند شد که از اتاق بیرون بره...
جیمین: با اینکه بخاطر دل خودم خوشحالم که اینطوری باهاش رفتار میکنی ولی فک میکنم باید بزاری بچشو ببینه
بایول: میزارم... یکم دیگه...
*
چند ساعتی گذشت از متولد شدن دخترش و اون هنوز نتونسته بود ببینتش...
از وجود جیمین عذاب میکشید و کاری ازش برنمیومد... میترسید اگر حرکتی بکنه بایول ازش ناراحت بشه... نظر بایول خیلی مهم بود...
تا زمانیکه بایول رو همراه بچه به بخش آوردن منتظرشون موند و بلاخره تونست سمت اتاقش بره...
آروم در زد و وارد شد...
روی تخت دراز کشیده بود و بچه هم کنارش توی یه تخت کوچیک بود...
بایول با دیدن جونگکوک حالت جدی به خودش گرفت...
آروم جلو اومد و کنار نوزادش که قطعا سه کیلو بیشتر نبود ایستاد... قبل از دقت کردن به اون با بایول صحبت کرد...
جونگکوک: حالت خوبه؟...
بدون اینکه نگاهش کنه سرد و کوتاه جوابشو داد...
بایول: آره
چیز دیگه ای نگفت چون به قدری از وجود بچش خوشحال بود که چیزی نمیتونست ناراحتش کنه...
آروم دستشو روی بدن نوزاد کشید... توی خواب عمیق بود... به آهستگی و با دقت بلندش کرد و بغلش کرد...
به صورت آرومش نگاه کرد که چشماشو بسته بود و عمیق خوابیده بود...
به قدری ظریف و نازک بود که میترسید ببوستش یا نوازشش کنه... فقط نگاهش میکرد...
ناخودآگاه لبخندی روی لبش نشست که توجه بایول رو جلب کرد...
جونگکوک: وقتی اولین بار جونگ هونو بغل کردم سریع گریه کرد برخلاف این فرشته کوچولو
بایول: شاید جونگ هون حس میکرد که دوسش نداری!!!!
آب دهنشو قورت داد چون شوکه شد و انتظار چنین حرفی رو نداشت...
به صورت بایول نگاه کرد ولی نگاه اون سمت دیگه بود...
آروم بچه رو سر جا گذاشت...
جونگکوک: ولی حالا از دیدنم خیلی خوشحال میشه چون عشقم نسبت به خودش رو حس میکنه... برخلاف بعضیا که نمیخوان باورش کنن!...
ازشون دور شد و از اتاق بیرون رفت...
********
پیش بایول نشسته بود و به دختر کوچولویی که خواب بود نگاه میکرد...
جیمین: چقد خشگله....
هنوز کمی درد داشت ولی میتونست صحبت کنه... مشکلی نبود...
بایول: هنوز که حتی چشماشم باز نکرده بتونیم ببینیمش
جیمین: ولی من فک میکنم خیلی خشگله...
یه دفعه سکوت کرد...
با صدای ضعیفی پرسید:
بایول: جونگکوک اینجاس؟...
به نشانه ی تایید سرشو تکون داد...
جیمین: حتما دلش میخواد بچشو ببینه
بایول: بزار فعلا منتظر بمونه... چیزیش نمیشه...
با هشدار پرستار بلند شد که از اتاق بیرون بره...
جیمین: با اینکه بخاطر دل خودم خوشحالم که اینطوری باهاش رفتار میکنی ولی فک میکنم باید بزاری بچشو ببینه
بایول: میزارم... یکم دیگه...
*
چند ساعتی گذشت از متولد شدن دخترش و اون هنوز نتونسته بود ببینتش...
از وجود جیمین عذاب میکشید و کاری ازش برنمیومد... میترسید اگر حرکتی بکنه بایول ازش ناراحت بشه... نظر بایول خیلی مهم بود...
تا زمانیکه بایول رو همراه بچه به بخش آوردن منتظرشون موند و بلاخره تونست سمت اتاقش بره...
آروم در زد و وارد شد...
روی تخت دراز کشیده بود و بچه هم کنارش توی یه تخت کوچیک بود...
بایول با دیدن جونگکوک حالت جدی به خودش گرفت...
آروم جلو اومد و کنار نوزادش که قطعا سه کیلو بیشتر نبود ایستاد... قبل از دقت کردن به اون با بایول صحبت کرد...
جونگکوک: حالت خوبه؟...
بدون اینکه نگاهش کنه سرد و کوتاه جوابشو داد...
بایول: آره
چیز دیگه ای نگفت چون به قدری از وجود بچش خوشحال بود که چیزی نمیتونست ناراحتش کنه...
آروم دستشو روی بدن نوزاد کشید... توی خواب عمیق بود... به آهستگی و با دقت بلندش کرد و بغلش کرد...
به صورت آرومش نگاه کرد که چشماشو بسته بود و عمیق خوابیده بود...
به قدری ظریف و نازک بود که میترسید ببوستش یا نوازشش کنه... فقط نگاهش میکرد...
ناخودآگاه لبخندی روی لبش نشست که توجه بایول رو جلب کرد...
جونگکوک: وقتی اولین بار جونگ هونو بغل کردم سریع گریه کرد برخلاف این فرشته کوچولو
بایول: شاید جونگ هون حس میکرد که دوسش نداری!!!!
آب دهنشو قورت داد چون شوکه شد و انتظار چنین حرفی رو نداشت...
به صورت بایول نگاه کرد ولی نگاه اون سمت دیگه بود...
آروم بچه رو سر جا گذاشت...
جونگکوک: ولی حالا از دیدنم خیلی خوشحال میشه چون عشقم نسبت به خودش رو حس میکنه... برخلاف بعضیا که نمیخوان باورش کنن!...
ازشون دور شد و از اتاق بیرون رفت...
********
۴۲.۴k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.