انچه گذشت....
اول اینکه ات دختر آروم و خوش قلبی بود که همیشه در حال درد کشیدن به خاطر خواهر و مادر ناتنی و پدر خونیش که اصلا بهش توجهی نمیکرده بوده و به جای زندگی اشرافی باید تو خونه پدر پولدارش کار میکرده درحالی که خواهر ناتنیش میکاپ های زیبا میکرده و لباس گرون میپوشیده خلاصه از نظر مادر ناتنیش اون مزاحمه برای همین اونو مجبور کردن که با کسی ازدواج کنه و از جلوی چشمشون در باشه اون به خونه ارباب تهیونگ میره که انگار دختری اشراف زاده به خاطر پول میرفتن نزدیکش ولی خیلی نمیگذشت که باهاش کات میکردن ات اونجا با پیر زنی که اونجا کار میکرده به اسم اجوما صمیمی میشه و داستان زندگیش رو میگه ارباب تهیونگ بهش اعتماد نداشته و حالا میخوایم ببینیم چه ماجرا هایی بین دختر مظلوم و پسر سرد پیش میاد
۳.۷k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.