زندگی تخیلی پارت ۲
ناشناس :دشمن بابات و نمیشناسی
جین هو: تو تو که یهو بیهوش شدم وقتی از خواب بیدار شدم خودم و تو یک اتاق با تم سفید صورتی دیدم که همه چیش دخترونع بود و خیلی خوشگل شده بود کع یهو در باز شد
خدمتکار: سلام خانم جین هو من خدمتکار شخص شما هستم
جین هو: از کی تا حالا گروگان ها اتاق و خدمت کار دارن
خدمتکار : من فقط خبر دارم که خدمتکار شما هستم
جین هو: باشه حالا جی میخوای از جون من
خدمتکار : خانم گفتن بهتون بگم که حموم برید لباسی که بهتون داده میشه رک بپوشین و بیاین پایین واسه ی شام
جین هو :چرا اینجا انقدر عجیبه بیخیال
بعد از چند مین از حموم اومدم و لباسی که گزاشته بودن رو میز و پوشیدم و رفتم پایین که دیدیم خدمتکارا دارن با جادو غذا درست میکنن
جین هو: ببخشید چه جوری این کارو میکنین
خدمتکار: ما قدرت داریم و با قدرت هامون این کارو میکنیم
جین هو: هه خیلی با نمک بود
خدمتکار: من شوخی نکردم و حقیقت و گفتم
جین هو: باشه بابا تو خوبی و رفتم که یهو خوردم به یک پسر
پسره: حالت خوبه
پسرع: چی تو انسانی
جین هو: اولن بله حالم خوبه دومن نه پس حیوانم
پسره: مگه تو نمیدونی ما جادوگریم
جین هو:ببین من شاید باهام شوخی کنن ولی دیگه انقدر مسخره نه
پسره: باشع هرجور دلت میخواد فکر کن
پسرع : خب بگو ببینم اسمت چیع
جین هو: به تو ربطی نداره همین الانشم برام مزاحمت ایجاد کردی حالاهم برو انور میخوام رد شم
پسرع: تو به چه حقی با من اینجوری حرف میزنی
جین هو: به همون حقی که خودم به خودم دادم حالا هم برو اونور و زدمش کنارو رفتم طبقه ی بالا خوابیدم
جین هو: تو تو که یهو بیهوش شدم وقتی از خواب بیدار شدم خودم و تو یک اتاق با تم سفید صورتی دیدم که همه چیش دخترونع بود و خیلی خوشگل شده بود کع یهو در باز شد
خدمتکار: سلام خانم جین هو من خدمتکار شخص شما هستم
جین هو: از کی تا حالا گروگان ها اتاق و خدمت کار دارن
خدمتکار : من فقط خبر دارم که خدمتکار شما هستم
جین هو: باشه حالا جی میخوای از جون من
خدمتکار : خانم گفتن بهتون بگم که حموم برید لباسی که بهتون داده میشه رک بپوشین و بیاین پایین واسه ی شام
جین هو :چرا اینجا انقدر عجیبه بیخیال
بعد از چند مین از حموم اومدم و لباسی که گزاشته بودن رو میز و پوشیدم و رفتم پایین که دیدیم خدمتکارا دارن با جادو غذا درست میکنن
جین هو: ببخشید چه جوری این کارو میکنین
خدمتکار: ما قدرت داریم و با قدرت هامون این کارو میکنیم
جین هو: هه خیلی با نمک بود
خدمتکار: من شوخی نکردم و حقیقت و گفتم
جین هو: باشه بابا تو خوبی و رفتم که یهو خوردم به یک پسر
پسره: حالت خوبه
پسرع: چی تو انسانی
جین هو: اولن بله حالم خوبه دومن نه پس حیوانم
پسره: مگه تو نمیدونی ما جادوگریم
جین هو:ببین من شاید باهام شوخی کنن ولی دیگه انقدر مسخره نه
پسره: باشع هرجور دلت میخواد فکر کن
پسرع : خب بگو ببینم اسمت چیع
جین هو: به تو ربطی نداره همین الانشم برام مزاحمت ایجاد کردی حالاهم برو انور میخوام رد شم
پسرع: تو به چه حقی با من اینجوری حرف میزنی
جین هو: به همون حقی که خودم به خودم دادم حالا هم برو اونور و زدمش کنارو رفتم طبقه ی بالا خوابیدم
۳۷.۷k
۲۶ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.