آیدل جذاب من پارت ۲ 💫♡
از زبان یورا :
هائو رو گذاشتم اتاقش و لباساشو عوض کردم بعدم پتو رو روش کشیدم یه بوسه رو سرش زدم و از اتاقش خارج شدم رفتم اتاق خودم لباسامو عوض کردم و رفتم خوابیدم.
* فردا صبح *
+ بیدار شدم رفتم دستشویی کارامو کردم اومدم لباس پوشیدم و موهامو صاف کردم بعدم یه برق لب زدم و رفتم تو پذیرایی با دیدن هائو که صبحونه حاضر کرده و جلوم بایه لبخند خرگوشی داره نگام میکنه برگام ریخت هائو جوری بود ک اگه بمب هم میترکید بیدار نمیشد ولی چرا اینجوریه؟!
¤ صبح بخیل مامانی ( لبخند خرگوشی )
+ صبح توعم بخیر پسرم ام خبریه ؟
¤ نه گفتم یه لوزم من صبحونه حاضل کنم بیا .
( بچه ها الان هائو داره با صدایه بچگونه حرف میزنه اشتباه تایپی نیس 😂🥲💔)
+ نشستم با هائو صبحونه خوردیم و رفتیم شرکت ولی هائو مشکوک میزد تو اتاقم داشتم پرونده هارو درست میکردم و هائو هم داشت نقاشی میکرد تا اینکه ...
¤ مامان !
+ جونم !؟
¤ میشه بلم دشویی؟
+ آره بیا بریم !
¤ مااااااااامااااااننن .
+ بله ؟
¤ میشه خودم تنها بلم ؟ لطفا !
+ برو ولی زود بیا .
¤ چشم .
+ هائو رفت منم کارمو کردم .
* ۱۰ دقیقه بعد *
+ خیلی طول کشیده بود هائو همیشه ۲ دقیقه ای میومد ولی الان خیلی طول کشیده از پشت میزم بلند شدم و رفتم جایه دستشویی هر چقد هائو رو صدا زدم نیومد سریع رفتم دوربین های مدار بسته رو چک کردم که دیدم از شرکت رفته بیرون سریع رفتم بیرون که چشمم خورد به کمپانی بیگ هیت میتونستم بفهمم رفته اونجا تا اعضایه بی تی اس رو ببینه چون بادیگارد ها حواسشون پرت بود یواشکی رفتم داخل رسما کل ساختمون رو گشتم که رسیدم به یه اتاق از لایه در نگاه کردم دیدم هائو نشسته رو پایه یونگی و پسرا هم دارن باهاش بازی میکنن هائو هم از خوشحالی چشماش برق میزنه نمیخواستم خوشحالی هائو رو ازش بگیرم ولی شاید اونام کار داشته باشن پس در زدم و آروم وارد شدم هائو تا منو دید دوید بغلم منم از پسرا تشکر کردم که سرشو گرم کردن که بعد ....
جین: شما مادرشی ؟
+ بله !
تهیونگ: اگه بخوایید میتونه بیشتر پیشمون باشه .
+ نه شماهام ممکنه کار داشته باشید هائو مزاحم نباشه .
نامجون : نه بابا ما ۳ ماه استراحت داریم میتونه هائو بیاد پیش ما ..
+ ولی ....
¤ مامانی تلوخدا!🥺
+ ام باشه ولی اذیت نکنی هاااا .
¤ چشم 😆
ادامه دارد....
هائو رو گذاشتم اتاقش و لباساشو عوض کردم بعدم پتو رو روش کشیدم یه بوسه رو سرش زدم و از اتاقش خارج شدم رفتم اتاق خودم لباسامو عوض کردم و رفتم خوابیدم.
* فردا صبح *
+ بیدار شدم رفتم دستشویی کارامو کردم اومدم لباس پوشیدم و موهامو صاف کردم بعدم یه برق لب زدم و رفتم تو پذیرایی با دیدن هائو که صبحونه حاضر کرده و جلوم بایه لبخند خرگوشی داره نگام میکنه برگام ریخت هائو جوری بود ک اگه بمب هم میترکید بیدار نمیشد ولی چرا اینجوریه؟!
¤ صبح بخیل مامانی ( لبخند خرگوشی )
+ صبح توعم بخیر پسرم ام خبریه ؟
¤ نه گفتم یه لوزم من صبحونه حاضل کنم بیا .
( بچه ها الان هائو داره با صدایه بچگونه حرف میزنه اشتباه تایپی نیس 😂🥲💔)
+ نشستم با هائو صبحونه خوردیم و رفتیم شرکت ولی هائو مشکوک میزد تو اتاقم داشتم پرونده هارو درست میکردم و هائو هم داشت نقاشی میکرد تا اینکه ...
¤ مامان !
+ جونم !؟
¤ میشه بلم دشویی؟
+ آره بیا بریم !
¤ مااااااااامااااااننن .
+ بله ؟
¤ میشه خودم تنها بلم ؟ لطفا !
+ برو ولی زود بیا .
¤ چشم .
+ هائو رفت منم کارمو کردم .
* ۱۰ دقیقه بعد *
+ خیلی طول کشیده بود هائو همیشه ۲ دقیقه ای میومد ولی الان خیلی طول کشیده از پشت میزم بلند شدم و رفتم جایه دستشویی هر چقد هائو رو صدا زدم نیومد سریع رفتم دوربین های مدار بسته رو چک کردم که دیدم از شرکت رفته بیرون سریع رفتم بیرون که چشمم خورد به کمپانی بیگ هیت میتونستم بفهمم رفته اونجا تا اعضایه بی تی اس رو ببینه چون بادیگارد ها حواسشون پرت بود یواشکی رفتم داخل رسما کل ساختمون رو گشتم که رسیدم به یه اتاق از لایه در نگاه کردم دیدم هائو نشسته رو پایه یونگی و پسرا هم دارن باهاش بازی میکنن هائو هم از خوشحالی چشماش برق میزنه نمیخواستم خوشحالی هائو رو ازش بگیرم ولی شاید اونام کار داشته باشن پس در زدم و آروم وارد شدم هائو تا منو دید دوید بغلم منم از پسرا تشکر کردم که سرشو گرم کردن که بعد ....
جین: شما مادرشی ؟
+ بله !
تهیونگ: اگه بخوایید میتونه بیشتر پیشمون باشه .
+ نه شماهام ممکنه کار داشته باشید هائو مزاحم نباشه .
نامجون : نه بابا ما ۳ ماه استراحت داریم میتونه هائو بیاد پیش ما ..
+ ولی ....
¤ مامانی تلوخدا!🥺
+ ام باشه ولی اذیت نکنی هاااا .
¤ چشم 😆
ادامه دارد....
۳.۹k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.