سناریو روز شیرین
اینو یه پارت در مورد گذشته یوکی رو گذاشتم اما نمیدونم چرا پاک شد اینو برای کسایی میزارم که نخوندن ❌و خیلی مهمه❌👇
_________________________________________
یوکی وقتی که ۹سالش بود خانوادش به قتل میرسن جلوی چشمش خانوادش مردن یوکی هم نفهمید که اون یارو که که خانوادشو به قتل برسوند کی بود وقتی که خانواده یوکی مردن فقط خواهرش زنده موند و اونا با دایی شون زندگی میکردنن و یوکی از همه بیشتر به دایی ش اعتماد داشت و خیلی دوستش داشت
خب بریم سراغ رمان
__________________________
یوکی : من بمیرم به خونه اون روانی بر
نمیگردم
کانا: اما یوکی......
یوکی : اما چی... اما چی من به خونه اون یارو بر نمیگردم (با داد)
ولش بک به یک سال پیش
کاهارو چان (اسمه دایی یوکیه)
من میر کلانتری
کاهارو : برای اون مجوزو
یوکی : اره
کاهارو : اما بنظرت گندش نکردی؟
یوکی با عصبانیت : منظور
کاهارو : منظورمو بد برداشت نکن منظورم اینکه اون غزیه گذشته
یوکی : هااااااااا اینو غزیه که میگی گذشته قتله پدر مادرم مردن تو داری میگی که گذشتههههههه
کاهارو: نه نه منظورم این نبود درسته که هالاکو (اسم مادر یوکه ) مادر تو بود اما خواهر منم بود و منظور من اصلاً این نبود
یوکی با شدت عصبانیت: یعنی چی منظورم این نبود هااا
و ما عصبانیت از خونه رفت بیرون
ویو به کلانتری
یکی از پلس ها :خانم یوکی هنوز قاتل خانوادتونو پیدا نکردیم
اما مدارک خوبی تو دستامونه به زودی قاتل رو پیدا میکنیم
یوکی : خیلی ممنون
و بعد کلی حرف زدن یوکی میخواست بره خونه اما از دست دایی اش خیلی عصبانی بود
پس وقتی که همه خواب بودن میره خونه
وقتی که رفت خونه دید که دایی اش با تلفن حرف میزنه
(خیلی دوست دارم حرستون بدم✨🙂😂
اما این کارو نمی کنم)
یواشکی رفتم ببینم چی میگم و با کی حرف میزنه)
(-دایی یوکی +کسی که باهاش حرف میزنه)
-چی یعنی چی که یادم رفت
+به من ربطی نداره شما گند بزنید من جم کنم؟
-خودت میدونی منو بگیرن تورو هم میگیرن
از زبان یوکی
نمیتونم صداشونو درست بشنوم اما یه منو بگیرن شنیدم بگیرن؟ برای چی اصلاً هاکارو داره با کی حرف میزنه؟(دوستان بنظرتون برای چی هاکارو بگیرن فکر کنم چندتاتون فهمیده باشین هرکس اول بگه جایزه دارهههههه💖)
_________________________________________
یوکی وقتی که ۹سالش بود خانوادش به قتل میرسن جلوی چشمش خانوادش مردن یوکی هم نفهمید که اون یارو که که خانوادشو به قتل برسوند کی بود وقتی که خانواده یوکی مردن فقط خواهرش زنده موند و اونا با دایی شون زندگی میکردنن و یوکی از همه بیشتر به دایی ش اعتماد داشت و خیلی دوستش داشت
خب بریم سراغ رمان
__________________________
یوکی : من بمیرم به خونه اون روانی بر
نمیگردم
کانا: اما یوکی......
یوکی : اما چی... اما چی من به خونه اون یارو بر نمیگردم (با داد)
ولش بک به یک سال پیش
کاهارو چان (اسمه دایی یوکیه)
من میر کلانتری
کاهارو : برای اون مجوزو
یوکی : اره
کاهارو : اما بنظرت گندش نکردی؟
یوکی با عصبانیت : منظور
کاهارو : منظورمو بد برداشت نکن منظورم اینکه اون غزیه گذشته
یوکی : هااااااااا اینو غزیه که میگی گذشته قتله پدر مادرم مردن تو داری میگی که گذشتههههههه
کاهارو: نه نه منظورم این نبود درسته که هالاکو (اسم مادر یوکه ) مادر تو بود اما خواهر منم بود و منظور من اصلاً این نبود
یوکی با شدت عصبانیت: یعنی چی منظورم این نبود هااا
و ما عصبانیت از خونه رفت بیرون
ویو به کلانتری
یکی از پلس ها :خانم یوکی هنوز قاتل خانوادتونو پیدا نکردیم
اما مدارک خوبی تو دستامونه به زودی قاتل رو پیدا میکنیم
یوکی : خیلی ممنون
و بعد کلی حرف زدن یوکی میخواست بره خونه اما از دست دایی اش خیلی عصبانی بود
پس وقتی که همه خواب بودن میره خونه
وقتی که رفت خونه دید که دایی اش با تلفن حرف میزنه
(خیلی دوست دارم حرستون بدم✨🙂😂
اما این کارو نمی کنم)
یواشکی رفتم ببینم چی میگم و با کی حرف میزنه)
(-دایی یوکی +کسی که باهاش حرف میزنه)
-چی یعنی چی که یادم رفت
+به من ربطی نداره شما گند بزنید من جم کنم؟
-خودت میدونی منو بگیرن تورو هم میگیرن
از زبان یوکی
نمیتونم صداشونو درست بشنوم اما یه منو بگیرن شنیدم بگیرن؟ برای چی اصلاً هاکارو داره با کی حرف میزنه؟(دوستان بنظرتون برای چی هاکارو بگیرن فکر کنم چندتاتون فهمیده باشین هرکس اول بگه جایزه دارهههههه💖)
۵.۱k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.