K.K.MEOW?!¹⁸
P.18
&از زبان کوزوها&
سکوت میکنه و به زمین نگاه میکنه.حدسم درست بود.از هفته پیش تا الان خیلی چیزا اتفاق افتاد که شیتا ازش خبر ندارن.چیزی که توجهمو جلب کرده اینه که همه به نوعی میخوان من ازش فاصله بگیرم.وگرنه چرا همش به بهونههای متفاوت منو به یک گوشه ببرن و بگن"اون دختره فقط بدبیاری میاره.ازش فاصله بگیر"؟تازه فهمیدم نحوه برخورد با شیتا تو مدرسه خیلی با نحوه برخورد با بقیه فرق داره.تو حالت کلی انگار شیتا خونش رنگیتر از بقیهاس(منظورش اینه شیتا کلا تو مدرسه متفاوته).مگه همون مدیر معاونها یکم آدم باشن وگرنه بقیه اونو کمتر از سنگ میدونن.
آروم سرمو کج میکنم و بهش خیره میشم.
یعنی واقعا چی تو وجود اونه که بقیه اینطور باهاش بدن؟ارث پدریشونو خورده؟؟پدر کشتگی دارن؟؟؟
همونطور کنجکاو بهش خیره شدم که مکث میکنه و اروم برمیگرده سمتم.
+کوزوها ساما؟
-ع.عا.بله؟
+میو خیلی سنگین نگام میکنی.چیزی شده؟
-نه زیاد.فکرم مشغوله یکم
با ذوق نگام میکنه و انگاری چیز خاصی پیدا کرده باشه سمتم خیز برمیداره.
+واووو!تو فکرم میکنی؟؟
-تچ!
گوشه چشمم تیکی میگیره و با حرص مشتمو اروممیزنم به کلش.
+آیی؟
-هی هیچی نمیگم دم درمیاری
+هووممم
-هی اون تیکه کلام منه
+منم استفادش میکنم خب
-هیچم حق استفاده نداری
+آها بعد کی گفته اینو؟
-پس منم میو میو میکنم
+بچههای مدرسه فکر میکنن دیوونه شدی اونجوری میو.فرضشو بکن.پسر جذاب و سرد مدرسه میو میو کنه
ریزمیخنده و قدمهاشو تندتر برمیداره.
-الان مثلا فرار میکنی؟؟
نیشخند میزنم و مثل خودش قدمامو تندتر برمیدارم.
+کمککک یک شیطان میخواد شیتا رو بخوره میوو
با هم میخندیم و وقتی رسیدیم به کلاس دم در ایستادم.
+میو؟
تعظیم کوچیکی کردم.درو باز کردم و دست دیگمو گذاشتم رو سینم.
-خانمها مقدمن
به محض اینکارم سریع شوکه شد و صورتش سرخ شد.طوری که فقط خودم بشنوم گفت.
+ک.کوزوهای..باکا!(احمق)
به زمین زل میزنه که زیرچشمی به بچههای کلاس نگاه کردم.حدسم درست بود.میرم پشتش.شونههاشو میگیرم و هلش میدم تو کلاس.
-انقدر ناز برای یک دختر خوب نیستا
+میو!؟
-یهو دیدی منم دیگه نازتو نکشیدم
+ا.اینا نازکِشیه؟؟
وارد کلاس میشیم که سهتا از دخترای کلاس میان سمتمون.
~به به ببین کی اینجاستت
مکث میکنم و هردو به دختری که با عشوه و غرور مضاعف جلومون ژست گرفته بود نگاه کردیم.این کیه؟
&از زبان کوزوها&
سکوت میکنه و به زمین نگاه میکنه.حدسم درست بود.از هفته پیش تا الان خیلی چیزا اتفاق افتاد که شیتا ازش خبر ندارن.چیزی که توجهمو جلب کرده اینه که همه به نوعی میخوان من ازش فاصله بگیرم.وگرنه چرا همش به بهونههای متفاوت منو به یک گوشه ببرن و بگن"اون دختره فقط بدبیاری میاره.ازش فاصله بگیر"؟تازه فهمیدم نحوه برخورد با شیتا تو مدرسه خیلی با نحوه برخورد با بقیه فرق داره.تو حالت کلی انگار شیتا خونش رنگیتر از بقیهاس(منظورش اینه شیتا کلا تو مدرسه متفاوته).مگه همون مدیر معاونها یکم آدم باشن وگرنه بقیه اونو کمتر از سنگ میدونن.
آروم سرمو کج میکنم و بهش خیره میشم.
یعنی واقعا چی تو وجود اونه که بقیه اینطور باهاش بدن؟ارث پدریشونو خورده؟؟پدر کشتگی دارن؟؟؟
همونطور کنجکاو بهش خیره شدم که مکث میکنه و اروم برمیگرده سمتم.
+کوزوها ساما؟
-ع.عا.بله؟
+میو خیلی سنگین نگام میکنی.چیزی شده؟
-نه زیاد.فکرم مشغوله یکم
با ذوق نگام میکنه و انگاری چیز خاصی پیدا کرده باشه سمتم خیز برمیداره.
+واووو!تو فکرم میکنی؟؟
-تچ!
گوشه چشمم تیکی میگیره و با حرص مشتمو اروممیزنم به کلش.
+آیی؟
-هی هیچی نمیگم دم درمیاری
+هووممم
-هی اون تیکه کلام منه
+منم استفادش میکنم خب
-هیچم حق استفاده نداری
+آها بعد کی گفته اینو؟
-پس منم میو میو میکنم
+بچههای مدرسه فکر میکنن دیوونه شدی اونجوری میو.فرضشو بکن.پسر جذاب و سرد مدرسه میو میو کنه
ریزمیخنده و قدمهاشو تندتر برمیداره.
-الان مثلا فرار میکنی؟؟
نیشخند میزنم و مثل خودش قدمامو تندتر برمیدارم.
+کمککک یک شیطان میخواد شیتا رو بخوره میوو
با هم میخندیم و وقتی رسیدیم به کلاس دم در ایستادم.
+میو؟
تعظیم کوچیکی کردم.درو باز کردم و دست دیگمو گذاشتم رو سینم.
-خانمها مقدمن
به محض اینکارم سریع شوکه شد و صورتش سرخ شد.طوری که فقط خودم بشنوم گفت.
+ک.کوزوهای..باکا!(احمق)
به زمین زل میزنه که زیرچشمی به بچههای کلاس نگاه کردم.حدسم درست بود.میرم پشتش.شونههاشو میگیرم و هلش میدم تو کلاس.
-انقدر ناز برای یک دختر خوب نیستا
+میو!؟
-یهو دیدی منم دیگه نازتو نکشیدم
+ا.اینا نازکِشیه؟؟
وارد کلاس میشیم که سهتا از دخترای کلاس میان سمتمون.
~به به ببین کی اینجاستت
مکث میکنم و هردو به دختری که با عشوه و غرور مضاعف جلومون ژست گرفته بود نگاه کردیم.این کیه؟
۱.۳k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.