part 4
part 4
- خانم کیم امروز باز هم دیر رسیدین.
- واقعا ازتون عذر میخوام.
- اگه پدرتون رئیس شرکت نبودن خودم مینداختمون بیرون... لطفا سر وقت بیاین.
- چشم سعی میکنم.
مرد حرفی نزد و از اونجا دور شد.
تقه ای به در زد و وارد شد... باز هم به جلسه دیر رسیده بود البته این جلسه فرق داشت... با بزرگترین شرکت کره که توی آمریکا و فرانسه هم خیلی معروفه و سرپرستش پارک جیمینه که زندگی بسیار زرق و برقی داره.
وارد شد و به احترام کمی سر خم کرد و رفت روبروشون نشست.
نفس عمیقی کشید و معذرت خواهی کرد.
- اشکال نداره.
از لحن دستوری مرد خوشش نیومد ولی این قرارداد برای هردو طرف مفید بود پس باید با اخلاقش کنار میومد.
بعد از کلی جروبحث قرداد رو بستن و شریک های هم شدن اما با پیشنهادی که پدر هه این داد، همرو به شوک فرو برد : میگم آقای پارک نظرتون چیه که شما با دخترم ازدواج کنین مجرد هم هستین درسته؟
جیمین خودشو بدون حس نشون داد و درحالی پاش روی اون پاش بود و دستهاش هم روش گفت : نه ممنون من علاقه ای به ازدواج با دخترتون رو ندارم. من خودم کس دیگه ای رو دوست دارم.
- خب اشکال نداره. دختر منم میتونه جاشو بگیره.
- دربارش فکر میکنم.
هه این بلند شد و گفت : من نمیخوام با ایشون ازدواج کنم مگه منو از آشغال دونی اوردین که اینطوری باهام حرف میزنین؟ تازه من با این مردی که فکر میکنه کیه ازدواج نمیکنم.
- قبوله... من با دخترتون ازدواج میکنم...
سلام عزیزان اینم یک پارت دیگه
شاید امروز بزارم پس حمایت فراموش نشه ❤️😘
- خانم کیم امروز باز هم دیر رسیدین.
- واقعا ازتون عذر میخوام.
- اگه پدرتون رئیس شرکت نبودن خودم مینداختمون بیرون... لطفا سر وقت بیاین.
- چشم سعی میکنم.
مرد حرفی نزد و از اونجا دور شد.
تقه ای به در زد و وارد شد... باز هم به جلسه دیر رسیده بود البته این جلسه فرق داشت... با بزرگترین شرکت کره که توی آمریکا و فرانسه هم خیلی معروفه و سرپرستش پارک جیمینه که زندگی بسیار زرق و برقی داره.
وارد شد و به احترام کمی سر خم کرد و رفت روبروشون نشست.
نفس عمیقی کشید و معذرت خواهی کرد.
- اشکال نداره.
از لحن دستوری مرد خوشش نیومد ولی این قرارداد برای هردو طرف مفید بود پس باید با اخلاقش کنار میومد.
بعد از کلی جروبحث قرداد رو بستن و شریک های هم شدن اما با پیشنهادی که پدر هه این داد، همرو به شوک فرو برد : میگم آقای پارک نظرتون چیه که شما با دخترم ازدواج کنین مجرد هم هستین درسته؟
جیمین خودشو بدون حس نشون داد و درحالی پاش روی اون پاش بود و دستهاش هم روش گفت : نه ممنون من علاقه ای به ازدواج با دخترتون رو ندارم. من خودم کس دیگه ای رو دوست دارم.
- خب اشکال نداره. دختر منم میتونه جاشو بگیره.
- دربارش فکر میکنم.
هه این بلند شد و گفت : من نمیخوام با ایشون ازدواج کنم مگه منو از آشغال دونی اوردین که اینطوری باهام حرف میزنین؟ تازه من با این مردی که فکر میکنه کیه ازدواج نمیکنم.
- قبوله... من با دخترتون ازدواج میکنم...
سلام عزیزان اینم یک پارت دیگه
شاید امروز بزارم پس حمایت فراموش نشه ❤️😘
۳.۳k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.