وقتی بچش سقط می شه...
چان خیلی متعجب شد و گفت آروم باش پسر جونگین گفت چطوری چان ؟ چطوری ؟ اگه خدای نکرده تمین هم اینطوری می شد می تونستی آروم باشی . چان همیشه آرزوم بود مثل تو پدر باشم موقعی که ا.ت خب. بارداریش و پدر شدنمو بهم داد خیلی خوشحال شدم ولی الان دیگه ندارمش چان . دلم می خواست موقعی که به دنیا میاد توی بغلم بگیرمش توی بغلم بخوابونمش ولی دیگه نمیشه هققققققق دیگه نمی شده چان هقققق
چانم که چند قطره اشک از چشماش ریخت گفت پسر آروم باش بیا بریم بیرون امروز تمرینات رو کنسل می کنم .با چشای اشکی اومدن بیرون چان گذاشتش روی مبل و پسرا رفتن سمتش گفتن چی شده بگو چرا گریه کردی همون طور که توی بغل چان بود گفت بچم هققق... بچم....هقق
پسرا گفتن چی ؟بچت چی شده ؟ !!
گفت بچم مرده هقق..هقق با صدای بلند هق هق می کرد چان هم کنارش سعی می کرد ارومش کنه ولی خودشم اشک می ریخت .یکدفعه تمین و لونا ( زن چان ) اون ن لونا بدو بدو رفت توی بغل چان و گفت اپااااااااا دلم برات تنگ شده بود . اپا گریه کردی چان اشکاشو پاک کرد و گفت چشام یکم می سوزه جونگین با دیدن تمین شدت گریه هاش بیشتر شد دلش می خواست وقتی بچش به دنیا اومد مثل تمین بیاد کمپانی بپره بغلش ولی دیگه نمیشه لونا اومد و گفت سلام چی شده پسرا ؟! لینو رفت پیش لونا و آروم دم گوشش گفت بچه جونگین مرده . تمین گفت عمو جونگین چرا گریه می کنی ؟ نی نی کوچولوت خوبه جونگین دستاشو به نشانه بغل کردن برای تمین باز کرد که تمین از بغل چان در اومد و رفت و محکم جونگینو بغل کرد جونگین بدتر هق می زد و محک تمین رو گرفته بود توی بغلش .تمین گفت نی نی کوچولوت دختره یا پسر؟ جونگین دوباره هق زد و گفت نمیدونم
تمین گفت تا می یاد دنیا ؟ جونگین گفت هنوز نمی دونم تمین یه بوس روی گونه جونگین کاشت و گفت عمو جونگین دیگه گریه نکن باشه ؟ جونگین هم سر تمین رو بوس کرد و گفت چون تو گفتی باشه . بعد تمین و لونا رفتن . (نکته: پسرا همشون بچه دارن . که این طوری می شه :
چان : یه دختر
لینو : یه پسر با یه دختر
چانگبین : یه دختر
هیونجین : دوتا پسر
هان : دوتا دختر
فلیکس : دوقلو یه دختر یه پسر
سونگمین: یه پسر ) جونگین رفت روی زمین زانو هاشو توی شکمش کرد و ......
چانم که چند قطره اشک از چشماش ریخت گفت پسر آروم باش بیا بریم بیرون امروز تمرینات رو کنسل می کنم .با چشای اشکی اومدن بیرون چان گذاشتش روی مبل و پسرا رفتن سمتش گفتن چی شده بگو چرا گریه کردی همون طور که توی بغل چان بود گفت بچم هققق... بچم....هقق
پسرا گفتن چی ؟بچت چی شده ؟ !!
گفت بچم مرده هقق..هقق با صدای بلند هق هق می کرد چان هم کنارش سعی می کرد ارومش کنه ولی خودشم اشک می ریخت .یکدفعه تمین و لونا ( زن چان ) اون ن لونا بدو بدو رفت توی بغل چان و گفت اپااااااااا دلم برات تنگ شده بود . اپا گریه کردی چان اشکاشو پاک کرد و گفت چشام یکم می سوزه جونگین با دیدن تمین شدت گریه هاش بیشتر شد دلش می خواست وقتی بچش به دنیا اومد مثل تمین بیاد کمپانی بپره بغلش ولی دیگه نمیشه لونا اومد و گفت سلام چی شده پسرا ؟! لینو رفت پیش لونا و آروم دم گوشش گفت بچه جونگین مرده . تمین گفت عمو جونگین چرا گریه می کنی ؟ نی نی کوچولوت خوبه جونگین دستاشو به نشانه بغل کردن برای تمین باز کرد که تمین از بغل چان در اومد و رفت و محکم جونگینو بغل کرد جونگین بدتر هق می زد و محک تمین رو گرفته بود توی بغلش .تمین گفت نی نی کوچولوت دختره یا پسر؟ جونگین دوباره هق زد و گفت نمیدونم
تمین گفت تا می یاد دنیا ؟ جونگین گفت هنوز نمی دونم تمین یه بوس روی گونه جونگین کاشت و گفت عمو جونگین دیگه گریه نکن باشه ؟ جونگین هم سر تمین رو بوس کرد و گفت چون تو گفتی باشه . بعد تمین و لونا رفتن . (نکته: پسرا همشون بچه دارن . که این طوری می شه :
چان : یه دختر
لینو : یه پسر با یه دختر
چانگبین : یه دختر
هیونجین : دوتا پسر
هان : دوتا دختر
فلیکس : دوقلو یه دختر یه پسر
سونگمین: یه پسر ) جونگین رفت روی زمین زانو هاشو توی شکمش کرد و ......
۲۶۱
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.