ازدواج اجباری صفحه ۱۲ پارت ۱۲
بچه ها من روز های زوج چون هم باشگاه میرم هم زبان دیر میایم ببخشیددد
______________
ویو نامجون
ساعت ۷ بیدار شدم و رفتم پایین صبحونه خوردم هنوزم حس بدی داشتم به خاطر کاری که با ا/ت کردم همش بهش سر میزدم ولی بیدار نشده بود ساعت ۱۰ بود غذا اجوما آماده کرده بود دوباره رفتم بالا یه پماد هم برداشتم که دیگه حداقل زخمش رو پماد بزنم رفتم دیدم ا/ت بیدار شده میخواستم باهاش حرف بزنم که دیدم با هر قدمی که برمیدارم میره عقب حقم داره زدمش انتظار دارم کاری نکنه که رسید به دیوار منم نشستم که با لکنت گفت نامجون من که پریدم وسط حرفش و ازش معذرت خواهی کردم بعد چندمین ازش خواستم لباسش رو دربیاره جالبه زیاد مخالفت نکرد پوست سفیدی داشت ولی یه قسمت از بدنش کلا ارغوانی بود قسمتی که زدمش به دستم پماد زدم و آروم رو اون قسمت میزدم که با هر حرکت دستم بدن ا/ت میلرزید بعد چندمین کارم که تموم شد گفتم لباسش رو بپوشه و بیاید پایین
اومد پایین دیدم ۲ صندلی اونور تر نشسته این چرا اینقدر خجالتیه بهش گفتم بیاید نزدیکم و اولش مخالفت کرد ولی بعدش قبول کرد و غذا رو خوردیم بعدش با اجوما تو بردن و شستن ظرف ها کمک کرد صداش کردم که بیاید فیلم بیینم وقتی گفت فیلمی تابه حال ندیده باورم نمیشد واقعا خانوادش نمیذاشتن فیلمی چیزی ببینه تصمیم گرفتم فیلم ترسناک بزارم ازش پرسیدم که با چیزای ترسناک اوکیه که گفت اره گذاشتمش وسطای فیلم بود که ا/ت جیغ کشید و پرید بغلم که در باز شد اوه شت یونا بود
یونا: عشقم من اومدممم.... صبر کن اینجا چخبره؟*نامجون ا/ت روبلند میکنه* نامجون *بغض*
نامجون: بهت توضیح میدم باشه؟
یونا: چخبره *بغض*(اونایی که موافقن یونا نقش بازی میکنه این استیکر رو بفرستن🌚 خودم🌚🌚🌚🌚)
نامجون: ماجرا رو گفت
یونا: پس اینطوریه ببخشید زود قضاوت کردم
نامجون و ا/ت: اشکالی نداره
نامجون: ببینم چیزی خوردی؟
یونا: اوهوم کلی هم خوردم پره پرم
نامجون: 😂😂 آفرین
ا/ت: با اجازه من برم
نامجون: باشه
دیدم ا/ت رفت آشپزخونه و به اجوما واسه درست کردن غذا کمک میکرد
نامجون: خوب دیشب چیکارا کردی؟
یونا: هیچی با دوستام گشتم و کلی خرید کردم
نامجون: پسر که نبود؟(عصبی)
یونا: چرا اتفاقن دوتا هم بودن *نامجون قرمز میشود* البته دوست پسرای دوستام بودن
نامجون: یونااااا
یونا: میدونستم باید بهت زنگ میزدم بیایی
نامجون: از دست تو .... خوب دیگه چیکار کردی؟(کمی حرصی)
یونا: عسقم؟ عملم؟ سوخی کلدم دیگه نالاحت نسو *بچگانه*(هوپی: عوققققق. یونا: وقتی از سینگلی در بیایی میفهمی خودتم ۱۰۰۰ برابر بدتر میشی هوپی: من شوهرم دارم برو برو)
نامجون: اییی اینجوری حرف نزننن بچه باشه ناراحت نمیشم ولی نگفتی چیکار کردی دیگه
یونا: دیگه هیچی خریدمون اینجوری بود ساعت ۱۲ رفتیم ساعت ۷ برگشتیم بعدش دیگه خوابیدم
نامجون: اوکی
........
شرط ۵ لایک ۱۰۰۰۰۰ کامنت(جررر) شوخی کردم ۱۰ کامنت😅
______________
ویو نامجون
ساعت ۷ بیدار شدم و رفتم پایین صبحونه خوردم هنوزم حس بدی داشتم به خاطر کاری که با ا/ت کردم همش بهش سر میزدم ولی بیدار نشده بود ساعت ۱۰ بود غذا اجوما آماده کرده بود دوباره رفتم بالا یه پماد هم برداشتم که دیگه حداقل زخمش رو پماد بزنم رفتم دیدم ا/ت بیدار شده میخواستم باهاش حرف بزنم که دیدم با هر قدمی که برمیدارم میره عقب حقم داره زدمش انتظار دارم کاری نکنه که رسید به دیوار منم نشستم که با لکنت گفت نامجون من که پریدم وسط حرفش و ازش معذرت خواهی کردم بعد چندمین ازش خواستم لباسش رو دربیاره جالبه زیاد مخالفت نکرد پوست سفیدی داشت ولی یه قسمت از بدنش کلا ارغوانی بود قسمتی که زدمش به دستم پماد زدم و آروم رو اون قسمت میزدم که با هر حرکت دستم بدن ا/ت میلرزید بعد چندمین کارم که تموم شد گفتم لباسش رو بپوشه و بیاید پایین
اومد پایین دیدم ۲ صندلی اونور تر نشسته این چرا اینقدر خجالتیه بهش گفتم بیاید نزدیکم و اولش مخالفت کرد ولی بعدش قبول کرد و غذا رو خوردیم بعدش با اجوما تو بردن و شستن ظرف ها کمک کرد صداش کردم که بیاید فیلم بیینم وقتی گفت فیلمی تابه حال ندیده باورم نمیشد واقعا خانوادش نمیذاشتن فیلمی چیزی ببینه تصمیم گرفتم فیلم ترسناک بزارم ازش پرسیدم که با چیزای ترسناک اوکیه که گفت اره گذاشتمش وسطای فیلم بود که ا/ت جیغ کشید و پرید بغلم که در باز شد اوه شت یونا بود
یونا: عشقم من اومدممم.... صبر کن اینجا چخبره؟*نامجون ا/ت روبلند میکنه* نامجون *بغض*
نامجون: بهت توضیح میدم باشه؟
یونا: چخبره *بغض*(اونایی که موافقن یونا نقش بازی میکنه این استیکر رو بفرستن🌚 خودم🌚🌚🌚🌚)
نامجون: ماجرا رو گفت
یونا: پس اینطوریه ببخشید زود قضاوت کردم
نامجون و ا/ت: اشکالی نداره
نامجون: ببینم چیزی خوردی؟
یونا: اوهوم کلی هم خوردم پره پرم
نامجون: 😂😂 آفرین
ا/ت: با اجازه من برم
نامجون: باشه
دیدم ا/ت رفت آشپزخونه و به اجوما واسه درست کردن غذا کمک میکرد
نامجون: خوب دیشب چیکارا کردی؟
یونا: هیچی با دوستام گشتم و کلی خرید کردم
نامجون: پسر که نبود؟(عصبی)
یونا: چرا اتفاقن دوتا هم بودن *نامجون قرمز میشود* البته دوست پسرای دوستام بودن
نامجون: یونااااا
یونا: میدونستم باید بهت زنگ میزدم بیایی
نامجون: از دست تو .... خوب دیگه چیکار کردی؟(کمی حرصی)
یونا: عسقم؟ عملم؟ سوخی کلدم دیگه نالاحت نسو *بچگانه*(هوپی: عوققققق. یونا: وقتی از سینگلی در بیایی میفهمی خودتم ۱۰۰۰ برابر بدتر میشی هوپی: من شوهرم دارم برو برو)
نامجون: اییی اینجوری حرف نزننن بچه باشه ناراحت نمیشم ولی نگفتی چیکار کردی دیگه
یونا: دیگه هیچی خریدمون اینجوری بود ساعت ۱۲ رفتیم ساعت ۷ برگشتیم بعدش دیگه خوابیدم
نامجون: اوکی
........
شرط ۵ لایک ۱۰۰۰۰۰ کامنت(جررر) شوخی کردم ۱۰ کامنت😅
۹.۵k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.