روحمان آشفته بود و قلب هایمان تکه تکه اما او اشک می ریخت
روحمان آشفته بود و قلب هایمان تکه تکه اما او اشک میریخت و من پلک های خیسش را بوسه میزدم . من درد میکشیدم و او آغوش پر آرامشش را به من هدیه میداد . درد میکشیدیم، اما کنار هم کمتر .
۲.۰k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳