بلک رز part 58
ادامه قسمت قبل ...
جیمین :
قطعا یه روزی قرار بود قلبشو بشکنم. رابطه ما قراره
فقط برای یه مدت کوتاه باشه ، نه بیشتر ...
* * *
رزی :
وقتی پیام جیمین رو خوندم فکر کردم فقط یه شوخی
بی مزس و فقط میخواد منو اذیت کنه که فقط بی خودی تا دم در برم
اما با دومین پیامش جِدیت حرفشو بهم ثابت کرد .
لحن چتش دستوری بود ، یا بهتره بگم مستقیم
داشت تهدیدم میکرد .
تویه ماشینش دست به سینه مثل بچه ها نشسته بودم ،
هنوزم نمیدونستم باهام چیکار داشت ، درست مثل
قدیماش غیر قابل پیشبینی بود
به صورتم زول زده بود و هیچی نمیگفت ، انگار داشت به
چیزی فکر می کرد چون حتی پِلکم نمیزد
رزی : احیانا چیزی رو صورتمه ؟
سرشو تکون ریزی داد و لبخند زد .
جیمین: آره
رزی : چی ؟
جیمین: زیبایی
پوکر نگاهش کردم . داشت باهام لاس میزد ...
رزی : این مدل لاس زدن دیگه قدیمی شده پارک جیمین
جیمین: حقیقت بود
لبامو غنچه کردم تا لبخند نزنم ، نمیخواستم جوری
نشون بدم که انگار از تعريفش ذوق زده شدم ولی خب
با خودم که رودربایسی نداشتم توی دلم داشتم از
خوشحالی بالا و پایین میپریدم
سعی کردم آرامش خودمو حفظ کنم ...
رزی : خب نگفتی چی میخوای جیمین شی
لبخند پهن و ترسناکی تحویلم داد
جیمین: ببین دخترم، من اهل مقدمه چینی و توضیح دادن نیستم
یا اینکه بخوام ادای آدمای احساسی رو دربیارم
رک و پوست کنده میرم سر اصل مطلب ...
ابروی بالا دادم،
رزی : اینطور که حرف میزنی باعث میشه فکر کنم
درخواست وان نایت داری ...
پوزخند زد و ابروشو بالا داد ،
جیمین : وان نایت که نه ، ولی ازت میخوام باهام قرار بزاری
ولی اگه دوست داشته باشی وان نایتم فکر بدنی نیست ...
باز سگ پاچه گیر درونم فعال شد ،
رزی : هوی هوی هوی تند نرو بزار منم سوار شم باهام بریم ...
جیمین: پیشنهاد خودت بود نه من ...
رزی: من کی پیشنهاد دادم مرتیکه هَوَل ؟
جیمین: داری زیرش میزنی ؟
عصبی بهش نزدیک شدم و مشتمو بالا گرفتم ...
رزی: نزار با همین مشت بزنم صورت خوشگلتو داغون کنم
پوکر یه نگاه به مشتم کرد و یه نگاه به خودم کرد
جیمین: بزن
چشمامو تویه حدقه چرخوندم و برگشتم تو حالت اولم .
دست به سینه از پنجره ماشین بیرونو نگاه کردم
رزی : پیشنهاد تو رد میکنم
جیمین: وان نایتو یا قرارو ؟
با تشر گفتم ،
رزی : هر دو
با لحن لوسی که تا حالا ازش ندیده بودم شروع کرد به غر زدن ...
جیمین: یااا شول کن بابا دو روز دیگه بر میگردی لسآنجلس
اون وقت نه من نه تو بیا حداقل این چند روز ببینمت
با تعجب نگاهش کردم ،
رزی : چرا اونوقت میخوای منو ببینی ؟
جیمین: تو فکر کن دلم واسه یه دختر قلدر تنک شده
و دلم میخواد یکم باهاش وقت بگذرونم ...
جیمین :
قطعا یه روزی قرار بود قلبشو بشکنم. رابطه ما قراره
فقط برای یه مدت کوتاه باشه ، نه بیشتر ...
* * *
رزی :
وقتی پیام جیمین رو خوندم فکر کردم فقط یه شوخی
بی مزس و فقط میخواد منو اذیت کنه که فقط بی خودی تا دم در برم
اما با دومین پیامش جِدیت حرفشو بهم ثابت کرد .
لحن چتش دستوری بود ، یا بهتره بگم مستقیم
داشت تهدیدم میکرد .
تویه ماشینش دست به سینه مثل بچه ها نشسته بودم ،
هنوزم نمیدونستم باهام چیکار داشت ، درست مثل
قدیماش غیر قابل پیشبینی بود
به صورتم زول زده بود و هیچی نمیگفت ، انگار داشت به
چیزی فکر می کرد چون حتی پِلکم نمیزد
رزی : احیانا چیزی رو صورتمه ؟
سرشو تکون ریزی داد و لبخند زد .
جیمین: آره
رزی : چی ؟
جیمین: زیبایی
پوکر نگاهش کردم . داشت باهام لاس میزد ...
رزی : این مدل لاس زدن دیگه قدیمی شده پارک جیمین
جیمین: حقیقت بود
لبامو غنچه کردم تا لبخند نزنم ، نمیخواستم جوری
نشون بدم که انگار از تعريفش ذوق زده شدم ولی خب
با خودم که رودربایسی نداشتم توی دلم داشتم از
خوشحالی بالا و پایین میپریدم
سعی کردم آرامش خودمو حفظ کنم ...
رزی : خب نگفتی چی میخوای جیمین شی
لبخند پهن و ترسناکی تحویلم داد
جیمین: ببین دخترم، من اهل مقدمه چینی و توضیح دادن نیستم
یا اینکه بخوام ادای آدمای احساسی رو دربیارم
رک و پوست کنده میرم سر اصل مطلب ...
ابروی بالا دادم،
رزی : اینطور که حرف میزنی باعث میشه فکر کنم
درخواست وان نایت داری ...
پوزخند زد و ابروشو بالا داد ،
جیمین : وان نایت که نه ، ولی ازت میخوام باهام قرار بزاری
ولی اگه دوست داشته باشی وان نایتم فکر بدنی نیست ...
باز سگ پاچه گیر درونم فعال شد ،
رزی : هوی هوی هوی تند نرو بزار منم سوار شم باهام بریم ...
جیمین: پیشنهاد خودت بود نه من ...
رزی: من کی پیشنهاد دادم مرتیکه هَوَل ؟
جیمین: داری زیرش میزنی ؟
عصبی بهش نزدیک شدم و مشتمو بالا گرفتم ...
رزی: نزار با همین مشت بزنم صورت خوشگلتو داغون کنم
پوکر یه نگاه به مشتم کرد و یه نگاه به خودم کرد
جیمین: بزن
چشمامو تویه حدقه چرخوندم و برگشتم تو حالت اولم .
دست به سینه از پنجره ماشین بیرونو نگاه کردم
رزی : پیشنهاد تو رد میکنم
جیمین: وان نایتو یا قرارو ؟
با تشر گفتم ،
رزی : هر دو
با لحن لوسی که تا حالا ازش ندیده بودم شروع کرد به غر زدن ...
جیمین: یااا شول کن بابا دو روز دیگه بر میگردی لسآنجلس
اون وقت نه من نه تو بیا حداقل این چند روز ببینمت
با تعجب نگاهش کردم ،
رزی : چرا اونوقت میخوای منو ببینی ؟
جیمین: تو فکر کن دلم واسه یه دختر قلدر تنک شده
و دلم میخواد یکم باهاش وقت بگذرونم ...
۷.۵k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.