fake kook
fake kook
part*³¹
نیم ساعت بعد
کوک: ا.ت چیشد
ا.ت: خوابش برد
کوک: اها خب باشه یه لحظه جینوس بیا
جینوس: جانم هیونگ
کوک: میری بیرون
جینوس: چرا
کوک: نزاشتی که با ا.ت برم سرقرار حالا دیگه بزار تنها باشیم
جینوس: این وقت شب کجا برم خب باشه فردا میزاری با ماشینت برم بیرون
کوک: باشه قول میدم
جینوس: خب باشه رفتم
کوک: 🖐🏻
ا.ت: جینوس کجا رفت
کوک: گفت که میخواد بره بیرون
ا.ت: خب الان ما چیکار کنیم
کوک: امروز باهم قرار داشتیم میخواستیم شام بریم بیرون درسته؟
ا.ت: اره
کوک: بشین الان یه چیز سفارش میدم باهم بخوریم
ا.ت: بزار من درست کنم
کوک: باشه بزار منم بیام کمکت
ا.ت: باشه بیا
کوک: صدا نمیرسه به لیدا بزار یه اهنگم بزارم
ا.ت: باشه بزار
کوک: این خوبه
ا.ت: من اینو قبلا شنیدم خیلی دوسش دارم اهنگشو
کوک: بیا دیگه شروع کنیم
چند دقیقه بعد
کوک: ا.ت یه لیوان اب بیار
ا.ت: برای چی؟
کوک: میخوام بریزم تو غذا
ا.ت: اها بیا
کوک: خیلی اوردی بقیشو چیکار کنم
لیوان اب از دستش گرفتم بقیشو ریختم روش
کوک: وایی ا.ت
ا.ت: ابش زیاد که سرد نبود😂
کوک: 😂فقط صبر نکن اگه بگیرمت زندت نمیزارم
شروع کردم به فرار کردن رفتم یه جا قایم شدم دوتا دست دور خودم حس کردم
کوک: دیدی پیدات کردم
ا.ت: ولم کن
کوک: ولی من گرفتمت
بوسش کردم و سریع فرار کردم
کوک: صبر کن ا.ت فرار نکن
نیم ساعت بعد
شاممون باهم خوردیم
کوک: ببخشیدا قرار بود امشب بهمون کلی سرقرار خوش بگذره که نشد
ا.ت: اینجوری نگو اینجا هم کلی بهمون خوش گذشت
کوک: ا.ت
ا.ت: جانم
کوک: مامانم و بابام اومدن
ا.ت: من چیکار کنم
کوک: بدو برو تو اتاقم
ا.ت: باشه
part*³¹
نیم ساعت بعد
کوک: ا.ت چیشد
ا.ت: خوابش برد
کوک: اها خب باشه یه لحظه جینوس بیا
جینوس: جانم هیونگ
کوک: میری بیرون
جینوس: چرا
کوک: نزاشتی که با ا.ت برم سرقرار حالا دیگه بزار تنها باشیم
جینوس: این وقت شب کجا برم خب باشه فردا میزاری با ماشینت برم بیرون
کوک: باشه قول میدم
جینوس: خب باشه رفتم
کوک: 🖐🏻
ا.ت: جینوس کجا رفت
کوک: گفت که میخواد بره بیرون
ا.ت: خب الان ما چیکار کنیم
کوک: امروز باهم قرار داشتیم میخواستیم شام بریم بیرون درسته؟
ا.ت: اره
کوک: بشین الان یه چیز سفارش میدم باهم بخوریم
ا.ت: بزار من درست کنم
کوک: باشه بزار منم بیام کمکت
ا.ت: باشه بیا
کوک: صدا نمیرسه به لیدا بزار یه اهنگم بزارم
ا.ت: باشه بزار
کوک: این خوبه
ا.ت: من اینو قبلا شنیدم خیلی دوسش دارم اهنگشو
کوک: بیا دیگه شروع کنیم
چند دقیقه بعد
کوک: ا.ت یه لیوان اب بیار
ا.ت: برای چی؟
کوک: میخوام بریزم تو غذا
ا.ت: اها بیا
کوک: خیلی اوردی بقیشو چیکار کنم
لیوان اب از دستش گرفتم بقیشو ریختم روش
کوک: وایی ا.ت
ا.ت: ابش زیاد که سرد نبود😂
کوک: 😂فقط صبر نکن اگه بگیرمت زندت نمیزارم
شروع کردم به فرار کردن رفتم یه جا قایم شدم دوتا دست دور خودم حس کردم
کوک: دیدی پیدات کردم
ا.ت: ولم کن
کوک: ولی من گرفتمت
بوسش کردم و سریع فرار کردم
کوک: صبر کن ا.ت فرار نکن
نیم ساعت بعد
شاممون باهم خوردیم
کوک: ببخشیدا قرار بود امشب بهمون کلی سرقرار خوش بگذره که نشد
ا.ت: اینجوری نگو اینجا هم کلی بهمون خوش گذشت
کوک: ا.ت
ا.ت: جانم
کوک: مامانم و بابام اومدن
ا.ت: من چیکار کنم
کوک: بدو برو تو اتاقم
ا.ت: باشه
۱۳.۷k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.