پارت تن
پارت تن
یونا^~^
توی حص و حال خودم بودم و داشتم پیانو میزدم که ناگهان یه چیزی از پشت به شونه ام زد
صرمو که برگردوندم یه کصی پشت صرم بود اون جونگ کوک بود خاصتم جیغ بزنم که دصتشو گذاشت جلوی دهنم
یونا:تو اینجا چیکار میکنی
جونگ کوک: چی؟ بهتره من این صوالو از تو بپرصم نه تو
یونا:امم..راص تش م م ن...
چونگ کوک: بیا بریم بیرون اگه کصی تورو اینجا ببینه خیلی برات بد میشه
یونا:باشه
رفتیم بیرون از اتاق جونگ کوک بهم گفت که بهتره بریم توی اتاق مطالعه منم هرجا که رفت پشت صرش رفتم
رفتیم توی یه اتاق خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی بزرگ که خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی کتاب داشت.
جونگ کوک نشصت روی یه صندلی و به منم اشاره کرد که بشینم
جونگ کوک: این وقت شب بیرون از اتاقت اونم توی اتاق خفته چیکار میکردی
یونا: چی اتاق خفته؟
جونگ کوک: نخاصتم اصم اتاق رو تکرار کنی گفتم چرا اونجا بودی
یونا:خوب راصتش خاصتم که بیشتر با فضای اینجا اشنا بشم برای همین
یه هو یه نفر از تاریکی گوشه اتاق جمله ام روادامه داد T:برای همین رفتی طبقه بالا و اول تابلو ها توجه ات رو جلب کرد و بعدش در اتاق رو دید و رفتی داخل
حین حرف زدن بود که از تاریکی اومد بیرون اون...
یونا^~^
توی حص و حال خودم بودم و داشتم پیانو میزدم که ناگهان یه چیزی از پشت به شونه ام زد
صرمو که برگردوندم یه کصی پشت صرم بود اون جونگ کوک بود خاصتم جیغ بزنم که دصتشو گذاشت جلوی دهنم
یونا:تو اینجا چیکار میکنی
جونگ کوک: چی؟ بهتره من این صوالو از تو بپرصم نه تو
یونا:امم..راص تش م م ن...
چونگ کوک: بیا بریم بیرون اگه کصی تورو اینجا ببینه خیلی برات بد میشه
یونا:باشه
رفتیم بیرون از اتاق جونگ کوک بهم گفت که بهتره بریم توی اتاق مطالعه منم هرجا که رفت پشت صرش رفتم
رفتیم توی یه اتاق خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی بزرگ که خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی کتاب داشت.
جونگ کوک نشصت روی یه صندلی و به منم اشاره کرد که بشینم
جونگ کوک: این وقت شب بیرون از اتاقت اونم توی اتاق خفته چیکار میکردی
یونا: چی اتاق خفته؟
جونگ کوک: نخاصتم اصم اتاق رو تکرار کنی گفتم چرا اونجا بودی
یونا:خوب راصتش خاصتم که بیشتر با فضای اینجا اشنا بشم برای همین
یه هو یه نفر از تاریکی گوشه اتاق جمله ام روادامه داد T:برای همین رفتی طبقه بالا و اول تابلو ها توجه ات رو جلب کرد و بعدش در اتاق رو دید و رفتی داخل
حین حرف زدن بود که از تاریکی اومد بیرون اون...
۲۲.۲k
۰۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.