My handsome teacher pt4
My handsome teacher pt4
معلم خوشتیپ من
(ویو ات)
چند دفعه با والریا رفتیم دفتر مدیر چون دعوا میکردیم...اما هر بار اون مظلوم نمایی میکرد و به یکی از بچه ها یه چیزی میداد تا براش شهادت بده که کار من بوده و من مقصر میشدم و تنبیه میشدم...سر این قضیه با چند نفر از بچه های مدرسه به مشکل برخوردم چون فکر میکردن من به والریا حسادت میکنم اما سخت در اشتباه بودن
(فلش بک به حال)
والریا بازم داشت به دخترا وسیله میداد و ادای آدمای مهربون و سخاوتمند رو در میاورد...چیزی نگفتم چون میدونم در آینده قراره کلی باهاش کل کل کنم پس میخام همین امروزو در آرامش باشم
با لامیسا رفتیم که یهو صدام کرد
*ات...میشه یه لحظه وایسی؟
وایسادم ببینم چی زر میزنه
+خب چیه؟
*میتونیم بریم یجا خلوت حرف بزنیم؟
^همینجا بگو خب
+اشکال نداره بریم ببینم چی میگه
رفتیم یه گوشه که شروع کرد به تهدیدای همیشگیش
*ببین...میدونی که کلا ازت خوشم نمیاد
+اخه نیست من عاشقتم
*خب مهم نیست برام...ببین نامجون با همه چی فرق میکنه...خیلی برام مهمه...ما همدیگه رو دوست داریم...پس حتی به سرت نزنه که خودتو بهش بچسبونی...نامجون مثل هر پسری نیست...اون دوسپسر منه
+دوسپسرت واسه خودت...میدونی کلا از هیچ پسری خوشم نمیاد....به اجبار معلمم باهاش درس میخونم...وگرنه واضحه اونم یکی مثل توه
*خیلی خب...خوشحالم...هرچند اونم به دخترای سطح پایینی مثل تو نگاهم نمیکنه
+اره واضحه خیلی عاشقته همین امروز بهم ثابت شد اصلا واسش مهم نیستی
*چی زر میزنی
+دیگه
خداروشکر دیوونش کردم و برگشتم
ادامه دارد...
معلم خوشتیپ من
(ویو ات)
چند دفعه با والریا رفتیم دفتر مدیر چون دعوا میکردیم...اما هر بار اون مظلوم نمایی میکرد و به یکی از بچه ها یه چیزی میداد تا براش شهادت بده که کار من بوده و من مقصر میشدم و تنبیه میشدم...سر این قضیه با چند نفر از بچه های مدرسه به مشکل برخوردم چون فکر میکردن من به والریا حسادت میکنم اما سخت در اشتباه بودن
(فلش بک به حال)
والریا بازم داشت به دخترا وسیله میداد و ادای آدمای مهربون و سخاوتمند رو در میاورد...چیزی نگفتم چون میدونم در آینده قراره کلی باهاش کل کل کنم پس میخام همین امروزو در آرامش باشم
با لامیسا رفتیم که یهو صدام کرد
*ات...میشه یه لحظه وایسی؟
وایسادم ببینم چی زر میزنه
+خب چیه؟
*میتونیم بریم یجا خلوت حرف بزنیم؟
^همینجا بگو خب
+اشکال نداره بریم ببینم چی میگه
رفتیم یه گوشه که شروع کرد به تهدیدای همیشگیش
*ببین...میدونی که کلا ازت خوشم نمیاد
+اخه نیست من عاشقتم
*خب مهم نیست برام...ببین نامجون با همه چی فرق میکنه...خیلی برام مهمه...ما همدیگه رو دوست داریم...پس حتی به سرت نزنه که خودتو بهش بچسبونی...نامجون مثل هر پسری نیست...اون دوسپسر منه
+دوسپسرت واسه خودت...میدونی کلا از هیچ پسری خوشم نمیاد....به اجبار معلمم باهاش درس میخونم...وگرنه واضحه اونم یکی مثل توه
*خیلی خب...خوشحالم...هرچند اونم به دخترای سطح پایینی مثل تو نگاهم نمیکنه
+اره واضحه خیلی عاشقته همین امروز بهم ثابت شد اصلا واسش مهم نیستی
*چی زر میزنی
+دیگه
خداروشکر دیوونش کردم و برگشتم
ادامه دارد...
۱.۳k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.