فیک عشق شیشه ای پارت 18
ا.ت: باید ع اونور بری
ته: باش
یا خدا نکنه این کافه اس
ته: ا.ت اینجاس؟
ا.ت: اره
ایبابااا م ک با صاحب این عوا کرده بودممم
خو منو میبینه ک..اشکال نداره اشکال نداره
اصن بیرون میمونم
ا.ت: مرسی
ته: خدافس
ا.ت:👋👋
ی لبخند کوچیک زدم ب این خجالت کشیدناش..عا حق داره بخدا
خو حالا باید بیرون بمونم
ععع یادم رف بپرسم کی میره پس باید ع ماشین برم بیرون تا اومد بیرون بفهمم
اول باید زنگ بزنم لیا بگم الانا نمیام
بعدش برم دمه کافه ک اگه کسی خاس اذیتش کنه برم پدرشو در بیارم
عاا...خو ب من چه
بعدش زنگ زدم لیاو بازم بدون اینکه بزار چیزی بگه قط کردم🗿
چن ساعت بعد:
شیشه هاش انگار دودی بود🗿 اصن نمیشد تورو دید ی گلدون بزرگ دمه کافه بود رفتم پشتشو سعی کردم ع اونجا تورو ببینم ولی نمیشد
ایبابا
یهو صاحب کافه اومد بیرون
صاحب کافه: به به چ هوایی
سریع رفتم دمه مغازه بغلیو در حال مثلا تماشا خوراکیا بودم🗿
صاحب مغازه بغلی: بفرمایید چیزی میخاید
ته: عاا دارم میبینم چیپس مورد نظرمو پیدا میکنم
صاحب مغازه بغلی: چ چیپسی میخاید
چی بگممم
ته: چیپس سرکه نمکی با طمع سیر
صاحب مغازه بغلی:...
ی مکثی کرد یهو بلند گف
صاحب مغازه بغلی: بلع بله اتفاقا دارم بفرمایید
یا بسم جونگکوک خودمون
مگه میشه
ته: ی چیپس دیگم میخام..چیپس موسیر با طعم گلابی
صاحب مغازه بغلی: بله بله داریم
صاحب کافه: عاقا شما هرچی بگید داره بنظرم صرف نظر کنیدو برید😂
عع صاحب کافس..
ع اون ا.ت نی داره میرههه
سریع پریدم ت مغازه بغلی
ته: خو سریع حساب کنید کار دارم
صاحب مغازه بغلی: ع این دستمالهای ۴ لایه بردارید خیلی خبه
ته: مرسی مرسی
صاحب مغازه بغلی: این ابمیوه ها تازه اومده جدیده میخای؟
ته: ن ن سریع حساب کنید
صاحب مغازه بغلی: چشم...حالا پلاستیکا رو کجا گذاشتم
ته: اوناهاش
صاحب مغازه بغلی:کوش؟
ته: اوناهاش
صاحب مغازه بغلی: کوش؟
خو ا.ت رففف
ته: وایسا خودم بیارم
صاحب مغازه بغلی: عاها اوناهاش
ته: بفرمایید...اینم پولش
صاحب مغازه بغلی: زیاده پولش
ته: بقیهش برا خودتت خدافس
صاحب مغازه بغلی: عاخی چ مرد خیری
سریع رفتم بیرون
عاخیش در انتظار اوتوبوسه
هففف
(حمایت کنیددد
مودونم قرار بود دیروز بزارم
#اصکی_ممنوع
#وانشات
#فیک
ته: باش
یا خدا نکنه این کافه اس
ته: ا.ت اینجاس؟
ا.ت: اره
ایبابااا م ک با صاحب این عوا کرده بودممم
خو منو میبینه ک..اشکال نداره اشکال نداره
اصن بیرون میمونم
ا.ت: مرسی
ته: خدافس
ا.ت:👋👋
ی لبخند کوچیک زدم ب این خجالت کشیدناش..عا حق داره بخدا
خو حالا باید بیرون بمونم
ععع یادم رف بپرسم کی میره پس باید ع ماشین برم بیرون تا اومد بیرون بفهمم
اول باید زنگ بزنم لیا بگم الانا نمیام
بعدش برم دمه کافه ک اگه کسی خاس اذیتش کنه برم پدرشو در بیارم
عاا...خو ب من چه
بعدش زنگ زدم لیاو بازم بدون اینکه بزار چیزی بگه قط کردم🗿
چن ساعت بعد:
شیشه هاش انگار دودی بود🗿 اصن نمیشد تورو دید ی گلدون بزرگ دمه کافه بود رفتم پشتشو سعی کردم ع اونجا تورو ببینم ولی نمیشد
ایبابا
یهو صاحب کافه اومد بیرون
صاحب کافه: به به چ هوایی
سریع رفتم دمه مغازه بغلیو در حال مثلا تماشا خوراکیا بودم🗿
صاحب مغازه بغلی: بفرمایید چیزی میخاید
ته: عاا دارم میبینم چیپس مورد نظرمو پیدا میکنم
صاحب مغازه بغلی: چ چیپسی میخاید
چی بگممم
ته: چیپس سرکه نمکی با طمع سیر
صاحب مغازه بغلی:...
ی مکثی کرد یهو بلند گف
صاحب مغازه بغلی: بلع بله اتفاقا دارم بفرمایید
یا بسم جونگکوک خودمون
مگه میشه
ته: ی چیپس دیگم میخام..چیپس موسیر با طعم گلابی
صاحب مغازه بغلی: بله بله داریم
صاحب کافه: عاقا شما هرچی بگید داره بنظرم صرف نظر کنیدو برید😂
عع صاحب کافس..
ع اون ا.ت نی داره میرههه
سریع پریدم ت مغازه بغلی
ته: خو سریع حساب کنید کار دارم
صاحب مغازه بغلی: ع این دستمالهای ۴ لایه بردارید خیلی خبه
ته: مرسی مرسی
صاحب مغازه بغلی: این ابمیوه ها تازه اومده جدیده میخای؟
ته: ن ن سریع حساب کنید
صاحب مغازه بغلی: چشم...حالا پلاستیکا رو کجا گذاشتم
ته: اوناهاش
صاحب مغازه بغلی:کوش؟
ته: اوناهاش
صاحب مغازه بغلی: کوش؟
خو ا.ت رففف
ته: وایسا خودم بیارم
صاحب مغازه بغلی: عاها اوناهاش
ته: بفرمایید...اینم پولش
صاحب مغازه بغلی: زیاده پولش
ته: بقیهش برا خودتت خدافس
صاحب مغازه بغلی: عاخی چ مرد خیری
سریع رفتم بیرون
عاخیش در انتظار اوتوبوسه
هففف
(حمایت کنیددد
مودونم قرار بود دیروز بزارم
#اصکی_ممنوع
#وانشات
#فیک
۵.۹k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.