دخترایخشنوپسرایمظلوم

#دخترای_خشن_و_پسرای_مظلوم
#پارت_بیست_و_دوم
از زبون #وفا

خودم و زدم به اون راه رفتم تو اسپزخونه اما سوهو هم اومد
+چرا هرجا میرم دنبالم میای؟؟
سوهو🤷‍♂
+برو بیرون
سوهو:نمیخوام
اومد جلو و از پشت بغلم کرد و سرشو گذاشت رو شونم
+یا چیکار میکنی؟؟
سریع ازم جدا شد
سوهو:ببخشید
و بعد رفت بیرون یلحظه دستم و گذاشتم رو قلبم ووواااییی چه تند میزد😨نکنه عاشقش بودم اما اگه سینا نزاره بهش برسم چی؟؟😭
ارزو:به چی فکر میکردی؟؟🧐
+به عشقم به سوهو🤓🤭
ارزو:جان؟؟
+هوچی
ارزو:تو عاشق سوهو شدی؟؟
+اوهوم🤭
ارزو:اشکالی نداره
+میخوام بهش بگم ولی میترسم😭
ارزو:نترس بابا
+سینا چی؟؟
ارزو:خوب راستش من چندروز پیش ارمین و ارمان و سهیل و سینا رو دیدم😔
+چی اونا اینجا چیکار میکنن؟؟
ارزو:نمیدونم😢
+اما من سوهو رو میخوام
ارزو:من کریس و😅
+مطمئن باش ردت میکنه😂
ارزو:اوم😕
+اشکالی نداره😂
ارزو:پاشو بریم بیرون
+بریم
رفتیم بیرون نشستیم رو مبل که سوهو بهم خیره شده بود😃به خودم بهش گفتم
+چیزی رومه همش نگاه میکنی؟؟
سوهو:نه🙄
و روشو کرد یه سمت دیگه
+ریحانه و بکی کجان؟؟
رویا:این دوتا خیلی مرموز میزنن
عسل:بیاید یکم فوضولی کنیم
چانی:ها؟؟
عسل:درد
رویا:خو چیکار کنیم؟؟
عسل:وفا و سوهو ارزو و کریس بیاید بریم ببینیم اینا چیکار میکنن
+بریم
رفتیم سمت در اتاق ریحانه😒


ادامه دارد❤️