I wanna be a dad🧸💙 p⁸
نفس عمیقی کشیدم...حق با دانهی بود، بخاطر اونهمه بادیگارد و... امنیتش کنار نامجون بیشتر بود به هرحال نامجون باباشه ولی بعد از تعطیلات همه چیز برمیگرده به روال قبلش چون مطمئنا نامجون و گروهش بعد از استراحت درگیر کار ها میشن....
نامجون «برای این کار بدون برنامه ریزی من، همگی به دفتر پی دی نیم رفتیم...شاید پی دی نیم و منجیر اجازه نمیدادند و اعضا کمی مخالفت میکردند، ولی نمیتونستم بیخیال یه دختر بچه بشم که توی این سن کمش مادرش ولش کردع یا گمش کرده...هرچی که بود یه حس درونی باعث میشد اون بچه رو نکه دارمـ...
سوکجین « نامجون خداوکیلی این کاری ک کردی چی بوددددد؟! هعی فک میکنی میتونی توی سه ماه استراحت این بچه رو نگه داری....
کوک « راست میگه هیونگ!....یادت باشه تو چقد معروفی.... همین میتونه یه بهونه باشه که هیترا باز، شروع کنن
تهیونگ « تازه شاید خانواده این بچه تا الان کلی دنبالش گشته باشن...
نامجون « دیدی که مدتی که توی اتاق بررسی بودیم کسی دنبالش نیومد و اون زنی که باهاش از سرویس بهداشتی خارج شد اون مکانو ترک کرد....
هوسوک « حالا بحث و بد بینی رو بذارین کنار... بیاین بریم ببینیم چه گلی ب سرمون بذاریم..
نامجون « چرا جمع میبندین؟! مشکل منه! اصن هر خطری باشه ماله منه! چرا سرزنشم میکنین! شما که این کارو نکردین! چرا میخواین بیاین اتاق پی دی نیم؟! فقط میتونین تایم استراحتتون رو بدون استرس بکذرونین و خودتونو قاطی مشکل من نکنین!
جیمین « هیونگ! اینهمه سال باهم بودیم تو سختی ها، شادی ها، ناامیدی ها، تو به هممون بار ها کمک کردی، ما رفیقیم، چرا اینطوری میگی؟!
یونگی « راست میگه! ما فقط بهت هشدار خطر های این کارو گفتیم... نمیخواستم سرزنش یا ناراحتت کنیم....
نامجون « متاسفم پسرا.....
منجیر « پسرا برین داخل....
نامجون «برای این کار بدون برنامه ریزی من، همگی به دفتر پی دی نیم رفتیم...شاید پی دی نیم و منجیر اجازه نمیدادند و اعضا کمی مخالفت میکردند، ولی نمیتونستم بیخیال یه دختر بچه بشم که توی این سن کمش مادرش ولش کردع یا گمش کرده...هرچی که بود یه حس درونی باعث میشد اون بچه رو نکه دارمـ...
سوکجین « نامجون خداوکیلی این کاری ک کردی چی بوددددد؟! هعی فک میکنی میتونی توی سه ماه استراحت این بچه رو نگه داری....
کوک « راست میگه هیونگ!....یادت باشه تو چقد معروفی.... همین میتونه یه بهونه باشه که هیترا باز، شروع کنن
تهیونگ « تازه شاید خانواده این بچه تا الان کلی دنبالش گشته باشن...
نامجون « دیدی که مدتی که توی اتاق بررسی بودیم کسی دنبالش نیومد و اون زنی که باهاش از سرویس بهداشتی خارج شد اون مکانو ترک کرد....
هوسوک « حالا بحث و بد بینی رو بذارین کنار... بیاین بریم ببینیم چه گلی ب سرمون بذاریم..
نامجون « چرا جمع میبندین؟! مشکل منه! اصن هر خطری باشه ماله منه! چرا سرزنشم میکنین! شما که این کارو نکردین! چرا میخواین بیاین اتاق پی دی نیم؟! فقط میتونین تایم استراحتتون رو بدون استرس بکذرونین و خودتونو قاطی مشکل من نکنین!
جیمین « هیونگ! اینهمه سال باهم بودیم تو سختی ها، شادی ها، ناامیدی ها، تو به هممون بار ها کمک کردی، ما رفیقیم، چرا اینطوری میگی؟!
یونگی « راست میگه! ما فقط بهت هشدار خطر های این کارو گفتیم... نمیخواستم سرزنش یا ناراحتت کنیم....
نامجون « متاسفم پسرا.....
منجیر « پسرا برین داخل....
۳۹.۱k
۱۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.