تو مال منی پارت ۱۱
سریع برگشت و گفت: نمیخوام ماساژم بدی برو بیرون
ناراحت گفتم:نمیشههه هر روز باید ماساژتون بدم تا خوب شید
با همون حالت گفت: برو مواظب تهیونگ باش
×ولی من پرستار شماعم
کلافه گفت: برو بیرون نمیخوام ببینمت
یعنی چی مگه من چیکار کردم که اینجوری میکنه
اخم کردم و با کنار گذاشتن ترسم از جام پا شدم و همونجوری رو تخت رفتم جلو، جوری که تقریبا کامل لای پاش بودم
تو صورتش خم شدم و گفتم: چرا، چرا عصبی شدید منکه کاری نکردم
انگار مسخ شده بود
به چشمام نگا میکرد و چیزی نمیگفت
شیطنتم فعال شد..
خبیث زبونمو و روی لبم کشیدم و جلو تر رفتم و دستمو گذاشتم روی رون پاش و آروم حرکت دادم
×نمیرم بیرون میخوام ماساژتون بدم
اینبار نگاهش بین چشما و لبم تو گردش بود
حرکت دستم و رو پاهاش تند تر کردم که گفت: نکن
×چیکار نکنم
+دستتو بردار
چند لحظه توی بهت فرو رفتم و بعد با داد از جام پردم
×سرگرددددد شما دستمو حس کردید جییییغ خدایاااا دستم و حس کردید
گیج بهم نگا میکرد که یهو گفت: آره حس کردم
بلند تر جیغ زدم و بالا پایین پریدم
سریع به سمت گوشیم شیرجه زدم و دنبال شماره دکتر گشتم..
با خوشحالی بهش پیام دادم و موضوع و گفتم و ازش وقت خواستم..
------------------------------------------------------
تو مطب دکتر نشسته بودیم و داشت پاهای کوک و برسی میکرد..
با ذوق بهشون نگا میکردم
دکتر فشاری به پای کوک داد و گفت: حسش میکنی
بیتفاوت شونهای بالا انداخت و گفت:نه
با تعجب بلند شدم و گفتم: آخه چرااا شما که دست من و حس کردید
+آره دست تورو حس کردم رو پام
با ناراحتی دوباره سرجام برگشتم و خواستم بشینم که یهو اشتباهی رو نوک صندلی نشستم و با نشیمنگاه مبارک پخش زمین شدم و آخ بلندی گفتم..
+با صدای آخ ا/ت سریع به سمتش برگشتم که دیدم افتاده زمین..
ترسیدم، به سمتش خم شدم و با نگرانی گفتم: هی جوجه خوبی!؟؟؟
با درد چشماش و باز کرد و گفت:آره آره
+مطمئنی
×آره سرگرد خوبم
سرجام برگشتم و دوباره نگاهی بهش انداختم که دکتر ا/ت و صدا کرد و خواست باهاش حرف بزنه
×رفتم پیش دکتر و گفتم:بله
دکتر: تو چه حالتی دست شمارو حس کرد
با به یاد آوردن حالتمون خندم گرفت و گفتم: وقتی که داشتم تو چشماشون نگا میکردم و ماساژشون میدادم
دکتر:ببینید خانم کیم، انگار جونگکوک فقط به شما عکسالعمل نشون میده
متعجب گفتم:یعنی چی مگه میشه!؟
دکتر:بله، دیدید با یه آخ چطور پایین تنهاشون و به سمتتون خم کرد!!!!!!!
حیرت زده گفتم: یعنی فقط به من عکسالعمل نشون میده!؟
_بله فقط به شما، ازتون میخوام حالا که فقط عصب هاشون روی شما حساس شده بیشتر به تمرینات و ماساژ هایی که بهتون میدم توجه کنید..
×چشم
-------------------------------------------------------
ناراحت گفتم:نمیشههه هر روز باید ماساژتون بدم تا خوب شید
با همون حالت گفت: برو مواظب تهیونگ باش
×ولی من پرستار شماعم
کلافه گفت: برو بیرون نمیخوام ببینمت
یعنی چی مگه من چیکار کردم که اینجوری میکنه
اخم کردم و با کنار گذاشتن ترسم از جام پا شدم و همونجوری رو تخت رفتم جلو، جوری که تقریبا کامل لای پاش بودم
تو صورتش خم شدم و گفتم: چرا، چرا عصبی شدید منکه کاری نکردم
انگار مسخ شده بود
به چشمام نگا میکرد و چیزی نمیگفت
شیطنتم فعال شد..
خبیث زبونمو و روی لبم کشیدم و جلو تر رفتم و دستمو گذاشتم روی رون پاش و آروم حرکت دادم
×نمیرم بیرون میخوام ماساژتون بدم
اینبار نگاهش بین چشما و لبم تو گردش بود
حرکت دستم و رو پاهاش تند تر کردم که گفت: نکن
×چیکار نکنم
+دستتو بردار
چند لحظه توی بهت فرو رفتم و بعد با داد از جام پردم
×سرگرددددد شما دستمو حس کردید جییییغ خدایاااا دستم و حس کردید
گیج بهم نگا میکرد که یهو گفت: آره حس کردم
بلند تر جیغ زدم و بالا پایین پریدم
سریع به سمت گوشیم شیرجه زدم و دنبال شماره دکتر گشتم..
با خوشحالی بهش پیام دادم و موضوع و گفتم و ازش وقت خواستم..
------------------------------------------------------
تو مطب دکتر نشسته بودیم و داشت پاهای کوک و برسی میکرد..
با ذوق بهشون نگا میکردم
دکتر فشاری به پای کوک داد و گفت: حسش میکنی
بیتفاوت شونهای بالا انداخت و گفت:نه
با تعجب بلند شدم و گفتم: آخه چرااا شما که دست من و حس کردید
+آره دست تورو حس کردم رو پام
با ناراحتی دوباره سرجام برگشتم و خواستم بشینم که یهو اشتباهی رو نوک صندلی نشستم و با نشیمنگاه مبارک پخش زمین شدم و آخ بلندی گفتم..
+با صدای آخ ا/ت سریع به سمتش برگشتم که دیدم افتاده زمین..
ترسیدم، به سمتش خم شدم و با نگرانی گفتم: هی جوجه خوبی!؟؟؟
با درد چشماش و باز کرد و گفت:آره آره
+مطمئنی
×آره سرگرد خوبم
سرجام برگشتم و دوباره نگاهی بهش انداختم که دکتر ا/ت و صدا کرد و خواست باهاش حرف بزنه
×رفتم پیش دکتر و گفتم:بله
دکتر: تو چه حالتی دست شمارو حس کرد
با به یاد آوردن حالتمون خندم گرفت و گفتم: وقتی که داشتم تو چشماشون نگا میکردم و ماساژشون میدادم
دکتر:ببینید خانم کیم، انگار جونگکوک فقط به شما عکسالعمل نشون میده
متعجب گفتم:یعنی چی مگه میشه!؟
دکتر:بله، دیدید با یه آخ چطور پایین تنهاشون و به سمتتون خم کرد!!!!!!!
حیرت زده گفتم: یعنی فقط به من عکسالعمل نشون میده!؟
_بله فقط به شما، ازتون میخوام حالا که فقط عصب هاشون روی شما حساس شده بیشتر به تمرینات و ماساژ هایی که بهتون میدم توجه کنید..
×چشم
-------------------------------------------------------
۱۴.۸k
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.