چند پارتی جیمین
چند پارتی جیمین
#درخواستی
وقتی تو فنساین میبینتت و...
ات ویو
جین منو به سمت جونگکوک هدایت کرد
با چشمهای خرگوشیش خیلی کیوت نگام میکرد
یهو چهره اش تغییر کرد و به حالت تعجب دراومد
-تو کره ای نیستی؟
نه نیستم
-واو واقعا چشمهای خوشگلی داری
خنده ی خجالتی ای کردمو سرمو پایین انداختم
بعد از حرف زدن با جونگکوک نوبت جیمین بود
با دستایی که از استرس زیاد سرد شده بودن البوم رو بهش دادم
اما به جای البوم دستامو گرفت
قلبم به طور عجیبی تند میزد...شاید به خاطر این بود که جیمین بایسمه
به چشمهام نگاه کرد و با شوک گفت
_چقدر دستات سرده...استرس داری؟
با خجالت سرمو تکون دادم
البوم رو روی میز گذاشت و دوباره دستامو گرفت
جیمین ویو
زمان داشت تموم میشد ولی من دلم نمیخواست اون بره
خیلی استرس داشت و من نمیدونستم چطور ارومش کنم
چند تا از تار موهاشو کناز زدمو به صورت قرمز شدش خیره شدم
_هی اروم باش...منو ببین!
با تردید سرشو بالا اورد
_اسمت چیه؟
ات
_زیباس...!
چـ..چی؟
_اسمت...چشمات..چهرت...!
ات ویو
دلم میخواست اب شم برم تو زمین
دستشو ول کردم و خواستم برم که صدام زد
_ات...البومت جا موند
برگشتم و البومم رو گرفتم و با سرعت از اونجا خارج شدم
نفس عمیقی کشیدم و به سمت خونه راه افتادم
روز بعد...
ات ویو
با تابش نور روی چشمهام از خواب بیدار شدم...روی تخت نشستم و کش و قوصی به بدنم دادم
امروز باید میرفتم خرید...پس از جام بلند شدمو کارامو انجام دادم و لباس بیرونمو پوشیدم
شونمو برداشتم تا موهامو شونه کنم
اما چشمم به البوم خورد
روش یه چیزی نوشته شده بود
شرط پارت قبلی رو نرسوندین😔💔
به خدا یه لایک و یه کامنت وقت زیادی ازتون نمیگیره ولی در عوض کلی به من انرژی میده
اگه این پارت حمایت نشه کلا پاکش میکنم
#درخواستی
وقتی تو فنساین میبینتت و...
ات ویو
جین منو به سمت جونگکوک هدایت کرد
با چشمهای خرگوشیش خیلی کیوت نگام میکرد
یهو چهره اش تغییر کرد و به حالت تعجب دراومد
-تو کره ای نیستی؟
نه نیستم
-واو واقعا چشمهای خوشگلی داری
خنده ی خجالتی ای کردمو سرمو پایین انداختم
بعد از حرف زدن با جونگکوک نوبت جیمین بود
با دستایی که از استرس زیاد سرد شده بودن البوم رو بهش دادم
اما به جای البوم دستامو گرفت
قلبم به طور عجیبی تند میزد...شاید به خاطر این بود که جیمین بایسمه
به چشمهام نگاه کرد و با شوک گفت
_چقدر دستات سرده...استرس داری؟
با خجالت سرمو تکون دادم
البوم رو روی میز گذاشت و دوباره دستامو گرفت
جیمین ویو
زمان داشت تموم میشد ولی من دلم نمیخواست اون بره
خیلی استرس داشت و من نمیدونستم چطور ارومش کنم
چند تا از تار موهاشو کناز زدمو به صورت قرمز شدش خیره شدم
_هی اروم باش...منو ببین!
با تردید سرشو بالا اورد
_اسمت چیه؟
ات
_زیباس...!
چـ..چی؟
_اسمت...چشمات..چهرت...!
ات ویو
دلم میخواست اب شم برم تو زمین
دستشو ول کردم و خواستم برم که صدام زد
_ات...البومت جا موند
برگشتم و البومم رو گرفتم و با سرعت از اونجا خارج شدم
نفس عمیقی کشیدم و به سمت خونه راه افتادم
روز بعد...
ات ویو
با تابش نور روی چشمهام از خواب بیدار شدم...روی تخت نشستم و کش و قوصی به بدنم دادم
امروز باید میرفتم خرید...پس از جام بلند شدمو کارامو انجام دادم و لباس بیرونمو پوشیدم
شونمو برداشتم تا موهامو شونه کنم
اما چشمم به البوم خورد
روش یه چیزی نوشته شده بود
شرط پارت قبلی رو نرسوندین😔💔
به خدا یه لایک و یه کامنت وقت زیادی ازتون نمیگیره ولی در عوض کلی به من انرژی میده
اگه این پارت حمایت نشه کلا پاکش میکنم
۱۸.۷k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳