پارت بیست
ویو ا.ت
یا موسبن جعفر اینم از من خوشش میاد😮یعنی چییییییی ولی اگر ازم خوشش میاد چرا منو میزنه مگه مرض داره ، ولی اگر دوسم نداره چرا داره بهم اطراف میکنه یا خدا الان چیکار کنم زل زده به من مرد تیکه پدرسگ نگام نکن دست پاچه میشم وایییی الان باید چی بگم آها فهمیدم مثل تو فیلما که بعد از اعتراف کردن ل.ب.ا.ی همو م.ی.ب.و.س.ن (تو زهنش داشت میگفت)
ویو جونکوک
وقتی گفتم دوست دارم همزمان اونم گفت دوست دارم یعنی یعنی که آخه چطورییییی ، راسته که میگن دل به دل راه داره ببین همین که من عاشقش شدم اونم عاشقم شد ولی چرا اینطوری بود بعد از اینکه دوتامون اطراف کردیم لپاش سرخ شد هی نگا اینور اونور میکرد بعد یه به چشمام خیره شد و بعد یه ثانیه ل.ب.ا.ش.و گذاشت رو ل.ب.ا.م یه م.ک زد و در رفت
ویو ا.ت
تو فیلمهایی که من دیدم بعد از اطراف ل.ب.ا.ی همو م.ی.ب.و.س.ی.د.ن پس بیا همین کارو کنیم ل.ب.ا.م.و ک.و.ب.و.ن.د.م رو ل.ب.ا.ش و یه م.ک زدم زود دویدم رفتم تو اتاق
جونکوک . کجا میری.....نگفته بودی اینقدر ش.ی.ط.و.ن.ی.....میخوای همین امشب کارتو بسازم.....برگرد اینجا من بازم میخوام......یعنی اگر گیرت بیارم
من تو اتاق بودم درم بستم ولی قفل نکردم این اتاق مال اون بود یهو جونکوک اومد داخل اومد سمتم چسبوندم به دیوار ل.ب.ا.ش.و گذاشت کنار گوشم با صدای آروم و بم گفت
جونکوک . مگه نگفتم بازم میخوام چرا در رفتی کوچولو
قد من حتی به زیر چونه ی جونکوک هم نمیرسید برا همین باید سرمو میدادم بالا تا میدیدمش سرمو آوردم بالا اونم سرشو آورد پایین داشتیم همو نگاه میکردیم که گفت
جونکوک . اجازه دارم ل.ب.ا.ت.و نابود کنم
ا.ت .....
جونکوک . تو الان برده ی منی پس مال منی نیاز به اجازه نیست درسته؟؟
ا.ت . قول بده بیشتر از یه ل.ب نباشه
جونکوک . قول
ل.ب.ا.ش.و ک.و.ب.و.ن.د رو ل.ب.ا.م و و.ح.ش.یا.ن.ه م.ی.م.ک.ی.د و منم همراهیش میکردم
یا موسبن جعفر اینم از من خوشش میاد😮یعنی چییییییی ولی اگر ازم خوشش میاد چرا منو میزنه مگه مرض داره ، ولی اگر دوسم نداره چرا داره بهم اطراف میکنه یا خدا الان چیکار کنم زل زده به من مرد تیکه پدرسگ نگام نکن دست پاچه میشم وایییی الان باید چی بگم آها فهمیدم مثل تو فیلما که بعد از اعتراف کردن ل.ب.ا.ی همو م.ی.ب.و.س.ن (تو زهنش داشت میگفت)
ویو جونکوک
وقتی گفتم دوست دارم همزمان اونم گفت دوست دارم یعنی یعنی که آخه چطورییییی ، راسته که میگن دل به دل راه داره ببین همین که من عاشقش شدم اونم عاشقم شد ولی چرا اینطوری بود بعد از اینکه دوتامون اطراف کردیم لپاش سرخ شد هی نگا اینور اونور میکرد بعد یه به چشمام خیره شد و بعد یه ثانیه ل.ب.ا.ش.و گذاشت رو ل.ب.ا.م یه م.ک زد و در رفت
ویو ا.ت
تو فیلمهایی که من دیدم بعد از اطراف ل.ب.ا.ی همو م.ی.ب.و.س.ی.د.ن پس بیا همین کارو کنیم ل.ب.ا.م.و ک.و.ب.و.ن.د.م رو ل.ب.ا.ش و یه م.ک زدم زود دویدم رفتم تو اتاق
جونکوک . کجا میری.....نگفته بودی اینقدر ش.ی.ط.و.ن.ی.....میخوای همین امشب کارتو بسازم.....برگرد اینجا من بازم میخوام......یعنی اگر گیرت بیارم
من تو اتاق بودم درم بستم ولی قفل نکردم این اتاق مال اون بود یهو جونکوک اومد داخل اومد سمتم چسبوندم به دیوار ل.ب.ا.ش.و گذاشت کنار گوشم با صدای آروم و بم گفت
جونکوک . مگه نگفتم بازم میخوام چرا در رفتی کوچولو
قد من حتی به زیر چونه ی جونکوک هم نمیرسید برا همین باید سرمو میدادم بالا تا میدیدمش سرمو آوردم بالا اونم سرشو آورد پایین داشتیم همو نگاه میکردیم که گفت
جونکوک . اجازه دارم ل.ب.ا.ت.و نابود کنم
ا.ت .....
جونکوک . تو الان برده ی منی پس مال منی نیاز به اجازه نیست درسته؟؟
ا.ت . قول بده بیشتر از یه ل.ب نباشه
جونکوک . قول
ل.ب.ا.ش.و ک.و.ب.و.ن.د رو ل.ب.ا.م و و.ح.ش.یا.ن.ه م.ی.م.ک.ی.د و منم همراهیش میکردم
۳.۹k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.