پارت = 9
پارت = 9
رمان = غم های شاه زاده♡
{ چند دقیقه بعد }
اتا: بفرمایید قربان حاضر
کوک: اوم
بیشتر درست کن زود باش
اتا: چشم..
من کوک رو دوست دارم ولی..
ولی اون دختره جامو گرفته بود
دارم براش
هه
کوک: دست ا.ت رو گرفتم و پیش خودم نشوندم رو صندلی
خوب شروع کن
ا.ت: فک نمی کنی زیاده؟
کوک: نه.
از نگاه های آتا معلوم بود حسودی میکنه
دختره ی ....
هر روز زیر ی کیه انتظار داره من باهاش باشم هه
بره اینکه حرصشو بیشتر دربیارم ا.ت رو نشوندم رو پاهای خودم
ا.ت بیا اینجا بشین
ا.ت: ها باشه
رفتم رو پاهای کوک نشستم
کوک: ی بوسه ی کوتاه از لباش موقع غذا گرفتم..
{ بعد تموم شدن غذا }
کوک: ا.ت میگم سلیقت چیه چی دوست داری؟
ا.ت : من خوب ام...
کتاب خیلی دوست.دارم
کوک: اوکی..
ميگما..
آم
چی کارا کنیم؟
ا.ت: ها
نمدونمممم
حوصلم خیلی سر رفته
کوک: بیا بریم بیرون تو حیاط قدم بزنیم.
ا.ت: اوکی.
دستمو کوک گرفت و رفتیم بیرون...
آم اینجا تاب داره میشه سوارم کنی؟
قدم نمی رسه
کوک: باشه عشقم
بغلش کردم و گذاشتمش رو تاب .
خودم هم نشستم..
خیلی حس قشنگیه..
وقتی با کسی که دوسش داری.
ی جایی باشی که حس خوبی و آرامش بخشی داشته باشه.
ولم نکن باشه؟
ا.ت: باشه عجگم
کوک: میتونم ببوسمت؟
ا.ت: ها
اگه دوست داری اره
کوک: ی بوسه ی کوتاه ازش گرفتم و ولش کردم
ا.ت میگم ی سوپرایز دارم برات دارم با من بیا
ا.ت: باشه
دنبال کوک راه افتادم..
کوک: بیا تو..
چشاتو ببند
حالا باز کن
ا.ت: اوه
اوه
اوه
باورم نمیشهههه
اینا
اینا رو من میتونم بخونم ؟؟؟؟؟
کوک: همش بره تو هس
ا.ت: پریدم بغل کوک
واقعا عاشقتم
بره همین میپرسیدی چی دوست دارم؟
کوک: اره ..
ادامه دارد.........
مرسی که تا آخر خوندی بیب🍷❤️🩹🧷
#مدیر_نیلی
رمان = غم های شاه زاده♡
{ چند دقیقه بعد }
اتا: بفرمایید قربان حاضر
کوک: اوم
بیشتر درست کن زود باش
اتا: چشم..
من کوک رو دوست دارم ولی..
ولی اون دختره جامو گرفته بود
دارم براش
هه
کوک: دست ا.ت رو گرفتم و پیش خودم نشوندم رو صندلی
خوب شروع کن
ا.ت: فک نمی کنی زیاده؟
کوک: نه.
از نگاه های آتا معلوم بود حسودی میکنه
دختره ی ....
هر روز زیر ی کیه انتظار داره من باهاش باشم هه
بره اینکه حرصشو بیشتر دربیارم ا.ت رو نشوندم رو پاهای خودم
ا.ت بیا اینجا بشین
ا.ت: ها باشه
رفتم رو پاهای کوک نشستم
کوک: ی بوسه ی کوتاه از لباش موقع غذا گرفتم..
{ بعد تموم شدن غذا }
کوک: ا.ت میگم سلیقت چیه چی دوست داری؟
ا.ت : من خوب ام...
کتاب خیلی دوست.دارم
کوک: اوکی..
ميگما..
آم
چی کارا کنیم؟
ا.ت: ها
نمدونمممم
حوصلم خیلی سر رفته
کوک: بیا بریم بیرون تو حیاط قدم بزنیم.
ا.ت: اوکی.
دستمو کوک گرفت و رفتیم بیرون...
آم اینجا تاب داره میشه سوارم کنی؟
قدم نمی رسه
کوک: باشه عشقم
بغلش کردم و گذاشتمش رو تاب .
خودم هم نشستم..
خیلی حس قشنگیه..
وقتی با کسی که دوسش داری.
ی جایی باشی که حس خوبی و آرامش بخشی داشته باشه.
ولم نکن باشه؟
ا.ت: باشه عجگم
کوک: میتونم ببوسمت؟
ا.ت: ها
اگه دوست داری اره
کوک: ی بوسه ی کوتاه ازش گرفتم و ولش کردم
ا.ت میگم ی سوپرایز دارم برات دارم با من بیا
ا.ت: باشه
دنبال کوک راه افتادم..
کوک: بیا تو..
چشاتو ببند
حالا باز کن
ا.ت: اوه
اوه
اوه
باورم نمیشهههه
اینا
اینا رو من میتونم بخونم ؟؟؟؟؟
کوک: همش بره تو هس
ا.ت: پریدم بغل کوک
واقعا عاشقتم
بره همین میپرسیدی چی دوست دارم؟
کوک: اره ..
ادامه دارد.........
مرسی که تا آخر خوندی بیب🍷❤️🩹🧷
#مدیر_نیلی
۶.۴k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.