ساعت ۱ شب و دیگر همه خسته شده بودند و داشتند از جانگ هو ت
ساعت ۱ شب و دیگر همه خسته شده بودند و داشتند از جانگ هو تشکر میکردند بابت مهمونی و بعضیا هم مهمونی رو ترک کرده بودند
دیگر همه رفته بودند پسرک خسته خسته به سمت اتاقش رفت و بدون اینکه لباسهایش را عوض کنه افتاد روی تخت و چشمهایش را بستید
....
صبح شده بود نور آفتاب بر خود به چشمای دخترک و دخترک آروم بیدار شد و بلند شد خسته به سمت سرویس بهداشتی
کارایش را انجام داد به سمت آشپزخانه رفت تا یک صبحانه برای خودش و کای آماده کند
صبحانه خودش را خورد و از خانه زد بیرون و به سمت کافه رفت
وقتی رسید مغازه رو باز کرد و شروع کرد به گردگیری
بعد از تموم شدن گردگیری
مشتریها وارد مغازه میشدند
امروز روزی پربرکتی برای دخترک بود پیشبندشو بستید و به سمت مشتریان رفت و شروع کرد به آماده کردن مواد لازم برای نوشیدنیها
بعد از تموم کردن نوشیدنیها به سمت میزان رفت و نوشیدنیها را در اختیار مردم قرار داد
بعضیهایی که نوشیدنیهاشون رو تموم میکردند پولشون رو حساب میکردند و از مغازه میرفتند بعضیها هم داخل مغازه میمونوندند و کتاب میخواد
دخترک تا شب مشغول کار بود
....
پسرک ساعت ۶:۳۰ صبح بلند شد و به سمت سرویس بهداشتی رفت و کارهایش را انجام داد با دیدن لباسهایی که خدمتکار آماده کرده بود برداشتشون و پوشید
و از اتاقش آمد بیرون و به سمت حال بزرگشون رفت با دیدن میز غذاخوری که پر از صبحانه بود آرام به سمتش رفت و نشست
آرام به غذا خوردن وقتی غذایش تموم شد بلند شد و سیوچ ماشین BMW فرداش و به سمت ماشین را روشن کرد و به سمت شرکت حرکت کرد
با دیدن کلی خبرنگار یک پوزخندی زد و به سمتشون رفت وقتی خبرنگارا با دیدن کوک هجوم آوردند و از کوک سوالهای گوناگونی میپرسیدند
به هیچک از سوالهای آنها جوابی نداد و وارد شرکت شد کارمندان با دیدن کوک خم شدند به ادای احترام
بهشون بیمحلی کرد و وارد اتاقش شد
بررسی پروندهها ساعت ۴ پسرک دیگر خسته شده بود دست از کارش برداشت و شروع کرد به فکر کردن به دختر مین سونگ
دختر مین سونگ به شدت دختر زیبایی بود که هر مردی گول ظاهرش رو میخورد
دخترک قلب پاکی رو داشت پسرک همچنان داشت به دخترک فکر میکرد که نفهمید ساعت چنده است دیگر کارش را ول کرد و به سمت کافه رفت
وقتی به کافه لوکسی رسید پیاده شد و ماشینش را پارک کرد.....
دیگر همه رفته بودند پسرک خسته خسته به سمت اتاقش رفت و بدون اینکه لباسهایش را عوض کنه افتاد روی تخت و چشمهایش را بستید
....
صبح شده بود نور آفتاب بر خود به چشمای دخترک و دخترک آروم بیدار شد و بلند شد خسته به سمت سرویس بهداشتی
کارایش را انجام داد به سمت آشپزخانه رفت تا یک صبحانه برای خودش و کای آماده کند
صبحانه خودش را خورد و از خانه زد بیرون و به سمت کافه رفت
وقتی رسید مغازه رو باز کرد و شروع کرد به گردگیری
بعد از تموم شدن گردگیری
مشتریها وارد مغازه میشدند
امروز روزی پربرکتی برای دخترک بود پیشبندشو بستید و به سمت مشتریان رفت و شروع کرد به آماده کردن مواد لازم برای نوشیدنیها
بعد از تموم کردن نوشیدنیها به سمت میزان رفت و نوشیدنیها را در اختیار مردم قرار داد
بعضیهایی که نوشیدنیهاشون رو تموم میکردند پولشون رو حساب میکردند و از مغازه میرفتند بعضیها هم داخل مغازه میمونوندند و کتاب میخواد
دخترک تا شب مشغول کار بود
....
پسرک ساعت ۶:۳۰ صبح بلند شد و به سمت سرویس بهداشتی رفت و کارهایش را انجام داد با دیدن لباسهایی که خدمتکار آماده کرده بود برداشتشون و پوشید
و از اتاقش آمد بیرون و به سمت حال بزرگشون رفت با دیدن میز غذاخوری که پر از صبحانه بود آرام به سمتش رفت و نشست
آرام به غذا خوردن وقتی غذایش تموم شد بلند شد و سیوچ ماشین BMW فرداش و به سمت ماشین را روشن کرد و به سمت شرکت حرکت کرد
با دیدن کلی خبرنگار یک پوزخندی زد و به سمتشون رفت وقتی خبرنگارا با دیدن کوک هجوم آوردند و از کوک سوالهای گوناگونی میپرسیدند
به هیچک از سوالهای آنها جوابی نداد و وارد شرکت شد کارمندان با دیدن کوک خم شدند به ادای احترام
بهشون بیمحلی کرد و وارد اتاقش شد
بررسی پروندهها ساعت ۴ پسرک دیگر خسته شده بود دست از کارش برداشت و شروع کرد به فکر کردن به دختر مین سونگ
دختر مین سونگ به شدت دختر زیبایی بود که هر مردی گول ظاهرش رو میخورد
دخترک قلب پاکی رو داشت پسرک همچنان داشت به دخترک فکر میکرد که نفهمید ساعت چنده است دیگر کارش را ول کرد و به سمت کافه رفت
وقتی به کافه لوکسی رسید پیاده شد و ماشینش را پارک کرد.....
۴.۵k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.