پارت۵
, -هم اگر طرف نشناختت معلوم میشه یه هرزس که تو هر ده
قدمی که میره به ده نفر شماره میده
خودم رو روی صندلی انداختم و سعی کردم با دم و بازدم عمیق, آرامشم رو
بدست بیارم.
-اما حاال میخوام یه لطفی در حق هردوتامون بکنم. . .
با شنیدن لحن مرموز یرین نگاهم رو قفل چشم هاش کردم.
-من میتونم آدرس خونه اون پسرو پیدا کنم برات. . . و تو درعوض میری
تو خونش و چند تا از لوازم شخصیش, از جمله لباس زیرشو برمیداری و
میاری. . . و بعد میفروشیمش و سودشو پنجاه پنجاه تقسیم میکنیم. . . خوبه
نه؟
رفتن تو خونه ی کیم تهیونگ یکی از رویاهای دست نیافتنی من بنظر
میرسید.
اینکه حتی برای یک ثانیه روی تختی که اون میخوابه, دراز بکشم و یا یکی
از تیشرت هاشو بو کنم, مثل یک تیکه ی بزرگ از بهشته!
آب دهنم رو به سختی پایین فرستادم و بعد از چند بار پلک زدن پشت سر
هم گفتم:
-بهش تکست بده. . . میخوام انجامش بدم
دخترخاله مو خرماییم نیشخندی زد و بعد از باز کردن سر ماژیک, از روی
میز پایین پرید و جلوی تخته ی وایت برد کوچیکی که روی دیوار آویزون
کرده بودم ایستاد.
ماژیک قرمز رنگ رو روی تخته کشید و شروع به نوشتن کرد.
" پلن شماره یک : دزدیدن لباس زیرکیم تهیونگ "
خیلی عجیبه. . . خیلی زیاد و فراتر از حد تصور. . .
اما در حال حاضر نمیخوام وارد جزئیات شم. . . یعنی حوصلشو ندارم
همین که من االن داخل سلف دانشگاه نشستم و بجای خوردن ساندوچ فیله
ای که گرفتم به شرت کیم تهیونگ فکر میکنم, اینکه زندگی عجیبه رو تایید
میکنه.
گازی به ساندویچم زدم و به اطرافم نگاهی انداختم.
حس میکردم همه به جز من, تو یه بیخیالی کامل سیر میکنن.
اما طی بیست و چهار ساعت اخیر, زندگی من به دو تکه تبدیل شده بود؛
یک : شرت کیم تهیونگ
دو : دزدیدن شرت کیم تهیونگ
درسته که من دیوونه اون آیدل لعنت شده هستم اما دلیل نمیشه که به فکر
سود خودم نباشم. . . فروختن یکی از لوازم شخصی اون پسر میتونه زندگیمو
از این وضع فالکت بار نجات بده.
شرط:۱۰لایک ۵نظر
قدمی که میره به ده نفر شماره میده
خودم رو روی صندلی انداختم و سعی کردم با دم و بازدم عمیق, آرامشم رو
بدست بیارم.
-اما حاال میخوام یه لطفی در حق هردوتامون بکنم. . .
با شنیدن لحن مرموز یرین نگاهم رو قفل چشم هاش کردم.
-من میتونم آدرس خونه اون پسرو پیدا کنم برات. . . و تو درعوض میری
تو خونش و چند تا از لوازم شخصیش, از جمله لباس زیرشو برمیداری و
میاری. . . و بعد میفروشیمش و سودشو پنجاه پنجاه تقسیم میکنیم. . . خوبه
نه؟
رفتن تو خونه ی کیم تهیونگ یکی از رویاهای دست نیافتنی من بنظر
میرسید.
اینکه حتی برای یک ثانیه روی تختی که اون میخوابه, دراز بکشم و یا یکی
از تیشرت هاشو بو کنم, مثل یک تیکه ی بزرگ از بهشته!
آب دهنم رو به سختی پایین فرستادم و بعد از چند بار پلک زدن پشت سر
هم گفتم:
-بهش تکست بده. . . میخوام انجامش بدم
دخترخاله مو خرماییم نیشخندی زد و بعد از باز کردن سر ماژیک, از روی
میز پایین پرید و جلوی تخته ی وایت برد کوچیکی که روی دیوار آویزون
کرده بودم ایستاد.
ماژیک قرمز رنگ رو روی تخته کشید و شروع به نوشتن کرد.
" پلن شماره یک : دزدیدن لباس زیرکیم تهیونگ "
خیلی عجیبه. . . خیلی زیاد و فراتر از حد تصور. . .
اما در حال حاضر نمیخوام وارد جزئیات شم. . . یعنی حوصلشو ندارم
همین که من االن داخل سلف دانشگاه نشستم و بجای خوردن ساندوچ فیله
ای که گرفتم به شرت کیم تهیونگ فکر میکنم, اینکه زندگی عجیبه رو تایید
میکنه.
گازی به ساندویچم زدم و به اطرافم نگاهی انداختم.
حس میکردم همه به جز من, تو یه بیخیالی کامل سیر میکنن.
اما طی بیست و چهار ساعت اخیر, زندگی من به دو تکه تبدیل شده بود؛
یک : شرت کیم تهیونگ
دو : دزدیدن شرت کیم تهیونگ
درسته که من دیوونه اون آیدل لعنت شده هستم اما دلیل نمیشه که به فکر
سود خودم نباشم. . . فروختن یکی از لوازم شخصی اون پسر میتونه زندگیمو
از این وضع فالکت بار نجات بده.
شرط:۱۰لایک ۵نظر
۵.۰k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.