رمان عاشقم باش🙃🫀
part 78
یه چند دقیقه هم گذشت که مامانم اومد
بعد نهار خوردیم ازونجا منو ارسلان رفتیم خونه
گلاره
رفتم تو کافه
شقایقو دیدم برام دست تکون داد
رفتم پیشش نشستم
من:سلام شقایق جون چه خبر
شقایق:سلام تو قراره بگی چه خبر.... چطور پیش رفت؟
من:خوب بود برات تعریف می کنم
شقایق:چی میخوری؟
من:یه قهوه فقط
شقایق:باشه گارسون دوتا قهوه
گارسون:چشم
شقایق:خب تعریف کن
من:رفتم خونشون اون مدارکو که برام اوردی رو نشونشون دادم یکم هول شدن و اینا ولی خب خوب پیش رفت دختره که کامل باور کرد
شقایق:ارسلان چی؟
من:اونم بد نبود شک کرد فقط احتمالا باور نکرده ولی شک رو داشت
شقایق:خوبه... دعوا چی دعواشون شد؟
من:اره دعوا هااا دختره از خونه زد بیرون رفت کلا... شقایق
شقایق:جونم
من:تو که میتونی یکی رو بفرستی پاشون بگو الان دختره کجاس خیلی دلم میخواد بدونم برگشت یا نه
شقایق:بهم خبر دادن 2 ساعت پیش برگشته انگار ارسلان رفته بوده منت کشی... ببینم دیگه چی
من:یه صدا هم برات گرفتم که ببینی ... و اینکه برای ارسلان امروز صبح ادرس فرستادم درست میگفتی شک کرد گفت بریم ازمایش بدیم
شقایق:میدونم.... من اگه ارسلانو نشناسم به درد لای جرز میخورم
من:خب حالا چیکار کنم؟
شقایق:فعلا هیچی... فردا صبح منو کیارش میاییم اونجا از دور حواسم بهتونه تو خودت هم میدونی که دروغ گفتی در لحظه اخر ازمایشو تحویل میگیری و میندازی دور بجاش اینو میدی بهشون
و یه کاغذ ازمایش داد بهم
شقایق:اینو از همون ازمایشگاه با هزاران خواهش و رشوه دادن گرفتم... حواسم جمع باشه اینم بگیر
یه شنود و ایرپاد داد بهم
شقایق:حواسم به حرفاتونم هست
من:اوکیه.. از پسش بر میام
یه چند دقیقه هم گذشت که مامانم اومد
بعد نهار خوردیم ازونجا منو ارسلان رفتیم خونه
گلاره
رفتم تو کافه
شقایقو دیدم برام دست تکون داد
رفتم پیشش نشستم
من:سلام شقایق جون چه خبر
شقایق:سلام تو قراره بگی چه خبر.... چطور پیش رفت؟
من:خوب بود برات تعریف می کنم
شقایق:چی میخوری؟
من:یه قهوه فقط
شقایق:باشه گارسون دوتا قهوه
گارسون:چشم
شقایق:خب تعریف کن
من:رفتم خونشون اون مدارکو که برام اوردی رو نشونشون دادم یکم هول شدن و اینا ولی خب خوب پیش رفت دختره که کامل باور کرد
شقایق:ارسلان چی؟
من:اونم بد نبود شک کرد فقط احتمالا باور نکرده ولی شک رو داشت
شقایق:خوبه... دعوا چی دعواشون شد؟
من:اره دعوا هااا دختره از خونه زد بیرون رفت کلا... شقایق
شقایق:جونم
من:تو که میتونی یکی رو بفرستی پاشون بگو الان دختره کجاس خیلی دلم میخواد بدونم برگشت یا نه
شقایق:بهم خبر دادن 2 ساعت پیش برگشته انگار ارسلان رفته بوده منت کشی... ببینم دیگه چی
من:یه صدا هم برات گرفتم که ببینی ... و اینکه برای ارسلان امروز صبح ادرس فرستادم درست میگفتی شک کرد گفت بریم ازمایش بدیم
شقایق:میدونم.... من اگه ارسلانو نشناسم به درد لای جرز میخورم
من:خب حالا چیکار کنم؟
شقایق:فعلا هیچی... فردا صبح منو کیارش میاییم اونجا از دور حواسم بهتونه تو خودت هم میدونی که دروغ گفتی در لحظه اخر ازمایشو تحویل میگیری و میندازی دور بجاش اینو میدی بهشون
و یه کاغذ ازمایش داد بهم
شقایق:اینو از همون ازمایشگاه با هزاران خواهش و رشوه دادن گرفتم... حواسم جمع باشه اینم بگیر
یه شنود و ایرپاد داد بهم
شقایق:حواسم به حرفاتونم هست
من:اوکیه.. از پسش بر میام
۲۳.۱k
۱۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.