توکیو پارت فکنم ۲۵
توکیو پارت فکنم ۲۵
چشمام سیاهی میرفت که یهو مایکی و چیفو اومدن تو اتاق
مایکی : م....میکو حالت خوبه ببخشید همش تقصیر من بود نباید محکم بغلت میکردم متاصفم که دردتو بیشتر کردم
میکو : ا....اشکالی....... نداره ( نفس نفس زدن )
هر چقدر سعی کردم نفژ نفس زدنمو کنترل کنم نشد اینطوری نمیشه باید بشینم که فکر نکنه حالم بده نمیخوام ناراحتش کنم به زور سعی کردم بشینم ولی نشد
میکو : اخخخخخخ ( اروم )
مایکی : بلند نشو زخمت
دوباره سعی کردم بلد شم و این سری نشستم
مایکی : میکو حا ....حالت ....خو.....به
میکو با نفس نفس زدن : ا....ار...ه ...خو.... خوبم ( با یه لبخند مهربون )
یک ماه بعد بعد از خوب شدن میکو
میکو : مایکییییییییییییی میخوام برم بیرون این سری نبینم سر دورایاکی باهام دعوا کنی یادته که سری قبلی چی شد
مایکی : باشههههههههه ولی برام بگیررررر
میکو : باشه
رفتم پیش چیفیو
میکو : چیفووووووووووو
چیفو : ها سلام میکوووووو
میکو : سلام چیفو جون مخوای بریم شهر بازی
چیفو : باشه ( در ذهن : حالا باهاش تنها میشم تو تونل وحشت بغلم میکنه )
میکو : میشه به چنتا از بچه ها هم بگم بیان
چیفو : ا .....ام ....باشه
رفتم و به میتسو کازو مایکی هاکای یوزوها کوکو اینوپی تاکه هینا دراکن انگری و اسمایلی زنگ زدم همه قبول کردم وقتی رسیدی به شهر بازی
چیفو : بریم تونل وحشت
همه : باشههههههه
میکو : خب هر جا دوتا صندلی دارن
خیله خب یوزوها هاکای پش هم
میتسو وانگری
مایکی با دراکن
هینا با تاکه
کازو و اسمایلی
چیفو و اینوپی
و منو کوکو
خب همه با اونایی که گفتم برن سوار شننننننن
توی تونل وحشت هینا و تاکه چسبیدو بودن به هم میتسو و انگری کازو و اسمایلی عین خیالشون نبود مایکی به دراکن چسبیده بود اینوپی به چیفو که یهو یه چیزی مثل اسکلت جلو سبز شد خیلی ترسیده بودم که یهو دوباره خواست مثل زماتی که توی بیمارستان بودم سرفم بگیره جلوی سرفه هامو گرفتم و به رو نیاوردم حالم بده سرم گیج رفت و سرم اوفتاد رو کوکو انگار یه پرده ی سیاه گذاشته بودن جلوی چشمام کوکو سرمو ناز کرد دم گوشم زمزمه کرد نترس من پیشتم سرمو با خیال راحت گذاشتم رو شونه هاش و انگار اون پرده سیاه جلوم برداشته شد فکنم برای استرس یا ترسم بود
چشمام سیاهی میرفت که یهو مایکی و چیفو اومدن تو اتاق
مایکی : م....میکو حالت خوبه ببخشید همش تقصیر من بود نباید محکم بغلت میکردم متاصفم که دردتو بیشتر کردم
میکو : ا....اشکالی....... نداره ( نفس نفس زدن )
هر چقدر سعی کردم نفژ نفس زدنمو کنترل کنم نشد اینطوری نمیشه باید بشینم که فکر نکنه حالم بده نمیخوام ناراحتش کنم به زور سعی کردم بشینم ولی نشد
میکو : اخخخخخخ ( اروم )
مایکی : بلند نشو زخمت
دوباره سعی کردم بلد شم و این سری نشستم
مایکی : میکو حا ....حالت ....خو.....به
میکو با نفس نفس زدن : ا....ار...ه ...خو.... خوبم ( با یه لبخند مهربون )
یک ماه بعد بعد از خوب شدن میکو
میکو : مایکییییییییییییی میخوام برم بیرون این سری نبینم سر دورایاکی باهام دعوا کنی یادته که سری قبلی چی شد
مایکی : باشههههههههه ولی برام بگیررررر
میکو : باشه
رفتم پیش چیفیو
میکو : چیفووووووووووو
چیفو : ها سلام میکوووووو
میکو : سلام چیفو جون مخوای بریم شهر بازی
چیفو : باشه ( در ذهن : حالا باهاش تنها میشم تو تونل وحشت بغلم میکنه )
میکو : میشه به چنتا از بچه ها هم بگم بیان
چیفو : ا .....ام ....باشه
رفتم و به میتسو کازو مایکی هاکای یوزوها کوکو اینوپی تاکه هینا دراکن انگری و اسمایلی زنگ زدم همه قبول کردم وقتی رسیدی به شهر بازی
چیفو : بریم تونل وحشت
همه : باشههههههه
میکو : خب هر جا دوتا صندلی دارن
خیله خب یوزوها هاکای پش هم
میتسو وانگری
مایکی با دراکن
هینا با تاکه
کازو و اسمایلی
چیفو و اینوپی
و منو کوکو
خب همه با اونایی که گفتم برن سوار شننننننن
توی تونل وحشت هینا و تاکه چسبیدو بودن به هم میتسو و انگری کازو و اسمایلی عین خیالشون نبود مایکی به دراکن چسبیده بود اینوپی به چیفو که یهو یه چیزی مثل اسکلت جلو سبز شد خیلی ترسیده بودم که یهو دوباره خواست مثل زماتی که توی بیمارستان بودم سرفم بگیره جلوی سرفه هامو گرفتم و به رو نیاوردم حالم بده سرم گیج رفت و سرم اوفتاد رو کوکو انگار یه پرده ی سیاه گذاشته بودن جلوی چشمام کوکو سرمو ناز کرد دم گوشم زمزمه کرد نترس من پیشتم سرمو با خیال راحت گذاشتم رو شونه هاش و انگار اون پرده سیاه جلوم برداشته شد فکنم برای استرس یا ترسم بود
۵.۳k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.