دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗پارت ۵۶🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
بیدار نمیشد بخاطر همین اول با خدا حرفامو زدم یوری: خدایا میدونم این کار گناهه ولی خودت میدونی من مجبورم الهی به امیده تو یزره جا واسه خودم باز کردم آماده بودم برای فرار کردن یهو محکم گ.ردنه کوک رو گاز گرفتم کوک با اخخخ از خواب پرید خودمو از تو بغلش کشیدم بیرون و با تمام سرعت پا به فرار گذاشتم کوک فهمید و سریع گرفتم از پشت محکم بغلم کرد نذاشت برم همینجوری رو هوا نگهم داشت گفت کوک: کوچولو تو دیوونه ای دفعه قبل گوشمو گاز گرفتی الان گردنمو الان که گردنم کبود شده مردم فکر نمیکنن چیز کردم تو خجالت نمیکشی گ.ردن منو ک.بود میکنی دوس داری منم مال تورو کب.ود کنم یوری: اولا من مجبور بودم وگرنه منو بالش میکردی دوما تو حق نداری مال منو ک.بود کنی کوک منو گذاشت زمین نزدیکم شد و گفت کوک: اونوقت چرا حقندارم یوری: چون صاحاب داره کوک بیشتر نزدیک شد گفت کوک: اونوقت صاحاب کوچولو کیه نمیبینمش یوری: جلوت وایساده کوک: بعد مطمئنی صاحابشی یوری: منظورت چیه معلومه که صاحاب خودمم کوک: امیدوارم و رفت بیرون این چش بود ولش برم لباس بپوشم که دانشگاه داره دیر میشه رفتم اتاقم خودمو آماده کردم برای دانشگاه کوک هم آماده بود سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت دانشگاه رسیدیم مسابقه داشت شروع میشد و منو کوک آماده بودم کوک مسابقه خودشو داد با یوریچی بود و الان نوبت من و لاراعه رفتم تو رختکن آماده بشم لباسم رو عوض کردم اومدم بیرون که لارا رو دیدم هه اینبار نمیتونه بزنه اومد سمتم و گفت لارا: دفعه قبل رو یادته اینبار داغو.نت میکنم کوچولو زد به شونم و از کنارم رد شد هعی شاید کوک بتونه بهم بگه کوچولو دلی تو نمیتونی مسابقه من و لارا شروع شد...ادامه دارد حمایت فراموش نشه ♥️✨️
⛓️🔗پارت ۵۶🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
بیدار نمیشد بخاطر همین اول با خدا حرفامو زدم یوری: خدایا میدونم این کار گناهه ولی خودت میدونی من مجبورم الهی به امیده تو یزره جا واسه خودم باز کردم آماده بودم برای فرار کردن یهو محکم گ.ردنه کوک رو گاز گرفتم کوک با اخخخ از خواب پرید خودمو از تو بغلش کشیدم بیرون و با تمام سرعت پا به فرار گذاشتم کوک فهمید و سریع گرفتم از پشت محکم بغلم کرد نذاشت برم همینجوری رو هوا نگهم داشت گفت کوک: کوچولو تو دیوونه ای دفعه قبل گوشمو گاز گرفتی الان گردنمو الان که گردنم کبود شده مردم فکر نمیکنن چیز کردم تو خجالت نمیکشی گ.ردن منو ک.بود میکنی دوس داری منم مال تورو کب.ود کنم یوری: اولا من مجبور بودم وگرنه منو بالش میکردی دوما تو حق نداری مال منو ک.بود کنی کوک منو گذاشت زمین نزدیکم شد و گفت کوک: اونوقت چرا حقندارم یوری: چون صاحاب داره کوک بیشتر نزدیک شد گفت کوک: اونوقت صاحاب کوچولو کیه نمیبینمش یوری: جلوت وایساده کوک: بعد مطمئنی صاحابشی یوری: منظورت چیه معلومه که صاحاب خودمم کوک: امیدوارم و رفت بیرون این چش بود ولش برم لباس بپوشم که دانشگاه داره دیر میشه رفتم اتاقم خودمو آماده کردم برای دانشگاه کوک هم آماده بود سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت دانشگاه رسیدیم مسابقه داشت شروع میشد و منو کوک آماده بودم کوک مسابقه خودشو داد با یوریچی بود و الان نوبت من و لاراعه رفتم تو رختکن آماده بشم لباسم رو عوض کردم اومدم بیرون که لارا رو دیدم هه اینبار نمیتونه بزنه اومد سمتم و گفت لارا: دفعه قبل رو یادته اینبار داغو.نت میکنم کوچولو زد به شونم و از کنارم رد شد هعی شاید کوک بتونه بهم بگه کوچولو دلی تو نمیتونی مسابقه من و لارا شروع شد...ادامه دارد حمایت فراموش نشه ♥️✨️
۲۱.۶k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.