name:belife part:5
با به صدا در اومدن در تراس سریع ازش جدا شد .
ا.ت وارد خونه شد و با تعجب به تهیونگ و سوریون نگاه کرد.
ا.ت دستش رو سمت در تراس برد و اروم بست : چیزی شده؟
سوریون لبخندی زد گفت : نه ا.ت چیزی نیست ازش جای دستشویی رو پرسیدم
ا.ت سری تکون داد و به اخر سالن اشاره کرد.
تهیونگ که شوکه شده بود نگاهی به سورین که با خیال راحت سمت دستشویی میرفت کرد.
ا.ت سمت تهیونگ اومد و دستشو کنار صورت تهیونگ گذاشت.
ا.ت چشاش رو بین تمام ااجزای رنگ پریده تهیونگ چرخوند و پرسید: چیزی شده؟
تهیونگ زبونش رو روی لبش کشید و گفت : نه عزیزم...خواب بد دیدم
این اولین باری بود که به خودش و ا.ت دروغ میگفت . حتی باورشم نمیشد
ا.ت اروم لب تهیونگ و بوسید و لب زد : چیزی نیست...بیا بریم بخوابیم
تهیونگ سری تکون داد و بعداز برداشتن لیوان سمت یخچال رفت تا کمی اب بخوره با بیرون اومدن سوریون کمی از اب و خورد و سمت سوریون رفت دستشو کشید و دم گوشش غرید : اگه فقط یه بار دیگه...فقط یه بار دیگه خودتو جای ا.ت بزنی قول نمیدم به همه نگم
سوریون لبخند شیطانی زد و بعد چشا رو باز کرد و با تعجب گفت : این تو بودی که منو بوسیدی
تهیونگ لبخندی زد و گفت : تو خودتو جای ا.ت زدی.
سوریون تهیونگ رو هل داد و سمت اتاق راه افتاد.
تهیونگ لامپ اشپزخونه رو خاموش کرد و سمت اتاق راه افتاد.
با عصبانیت پشت ا.ت دراز کشید. چند ثانیه فکر کرد و دستاش رو دور ا.ت حلقه کرد و محکم بغلش کرد کنار گوشش لب زد...
.
.
.
.
#بی_تی_اس#سناریو#کیپاپ#ویسگون#نامجون#جین#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#رمان
ا.ت وارد خونه شد و با تعجب به تهیونگ و سوریون نگاه کرد.
ا.ت دستش رو سمت در تراس برد و اروم بست : چیزی شده؟
سوریون لبخندی زد گفت : نه ا.ت چیزی نیست ازش جای دستشویی رو پرسیدم
ا.ت سری تکون داد و به اخر سالن اشاره کرد.
تهیونگ که شوکه شده بود نگاهی به سورین که با خیال راحت سمت دستشویی میرفت کرد.
ا.ت سمت تهیونگ اومد و دستشو کنار صورت تهیونگ گذاشت.
ا.ت چشاش رو بین تمام ااجزای رنگ پریده تهیونگ چرخوند و پرسید: چیزی شده؟
تهیونگ زبونش رو روی لبش کشید و گفت : نه عزیزم...خواب بد دیدم
این اولین باری بود که به خودش و ا.ت دروغ میگفت . حتی باورشم نمیشد
ا.ت اروم لب تهیونگ و بوسید و لب زد : چیزی نیست...بیا بریم بخوابیم
تهیونگ سری تکون داد و بعداز برداشتن لیوان سمت یخچال رفت تا کمی اب بخوره با بیرون اومدن سوریون کمی از اب و خورد و سمت سوریون رفت دستشو کشید و دم گوشش غرید : اگه فقط یه بار دیگه...فقط یه بار دیگه خودتو جای ا.ت بزنی قول نمیدم به همه نگم
سوریون لبخند شیطانی زد و بعد چشا رو باز کرد و با تعجب گفت : این تو بودی که منو بوسیدی
تهیونگ لبخندی زد و گفت : تو خودتو جای ا.ت زدی.
سوریون تهیونگ رو هل داد و سمت اتاق راه افتاد.
تهیونگ لامپ اشپزخونه رو خاموش کرد و سمت اتاق راه افتاد.
با عصبانیت پشت ا.ت دراز کشید. چند ثانیه فکر کرد و دستاش رو دور ا.ت حلقه کرد و محکم بغلش کرد کنار گوشش لب زد...
.
.
.
.
#بی_تی_اس#سناریو#کیپاپ#ویسگون#نامجون#جین#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#رمان
۲۱.۴k
۰۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.