عشق پنهانی من part 27 کامنت بزارید خواهشن 🙃
.....پرش زمانی به بعد چند روز
ویو ا.ت
چند روزه با جیمین تو خونه جنگلی بودم
آقای لی (دست راست پدرش بود و الانم کنار اته)
بهم زنگ زدو ازم پرسید کی برمیگردم و نمیدونم چی شده بود که ازم خواس عجه نکنم واسه برگشتن وقتی پرسیدم چرا گفت که استراحت کنم ولی من باید برمیگشتم و کارام رو روبه راه میکردم
رفتم بالا و چند تا از وسایلی که نوقع اومدن به اینجا آورده بودم رو ورداشتم و بردم به بادیگارد دم در دادم و رفتم اتاق جیمین
ا.ت . بریم
جیمین . منتظر تو. بودم بیای بریم
ا.ت . وسایلت
جیمین . من وقتی اومدم اینجا هیچی با خودم نیاوردم
ا.ت. راس میگی 😅
جیمین . من موندم چرا این همه لباس پسرونه اینجاس
ا.ت. بهتره ندونی
جیمین. باشه ولی نکنه مال دوس پسرت بود
ا.ت. آره راس میگی مال دوس پسرمن
جیمین. 😐😐😐
ا.ت . خوبم بهت اومد لباس هاش
ا.ت خواس بره که جیمین از بازوی ا.ت گرفت و به سمت خودش محکم کشید
جیمین . اسم دوس پسرت رو بگو فقط
ا.ت سرش رو بالا برو و تو چشمای جیمین نگاه کرد و گفت چیکارش داری
جیمین . شاید خبر مرگش رو شنیدی
ا.ت . 😂الان حسودی کردی تو
جیمین . چه ربطی داره
جیمین. من ازت فقط سوال پرسیدم
ا.ت . دارم میبینم اینجوری که ترقوه های گردنت زده بیرون 😅
جیمین یه نگاهی به آینیه پشت من کرد و یه لبخند عصبی که من دوس داشتم رو زد
ا.ت. 😂
جیمین . به چی میخندی
ا.ت . به همین خنده اعصبانیت که دوس دارم
جیمین . دوس داری 🙃
ا.ت. خب
هیچی ولش کن
ا.ت خواس جدا شه ولی جیمین محکم تر گرفت جیمین . تا نگی کیه نمیری
ا.ت . واقعا میخوای بدونی
جیمین . آره
ا.ت . جدا شدم خیلی وقته ازش
جیمین . باشه خب جدا شدی ولی هنوزم وسایلش رو داری
میخوام بدونم کیه که هنوزم چشم انتظارشی که برگرده و وسایلش رو پس بدی بهش
جیمین .اصلا وسایل منم نگه داشتی ا.ت 😐
ا.ت . جیمین میدونی چیه
جیمین به ا.ت نگا کرد
جیمین . چیه
ا.ت. اسمش جیمین بود
جیمین . زندش نمیزارم
جیمین . چی 😐😐
ا.ت . خب خودتو زنده نمیزاری 😂
جیمین. نه یعنی
جیمین . یعنی هوفففف
ا.ت . من بجز تو دوس پسری نداشتم جیمین
جیمین ا.ت رو از پهلو هاش گرفت و سرش رو روی شونه ا.ت گذاشت و چشماش رو بست
ا.ت که بین دستای جیمین گیر افتاده بود دو دست که روی شونه های جیمین بود
بدون این که حرکت بده سرش رو روی شونه جیمین گذاشت و چشماش رو بست جیمین وقتی حس کرد ا.ت اون رو بغل کرده یه لبخند کوچکی زود
تو همون حالت گفت
جیمین . ا.ت
ا.ت هوم
جیمین . من همه چیزی که قبلا بهم دادی و هنوزم پیش خودت نگه داشتی رو میخوام بهم پس بدی همراه با اسم که روم گذاشته بودی نه مثل الان که به عنوان دوستت
به عنوان دوس پسرت ا.ت خواهش میکنم
ا.ت ..........
جیمین . هنوزم یه تصور خوبی ازم داری که پیش خودت هنوز وسایلم رو نگه داشتی
ویو ا.ت
چند روزه با جیمین تو خونه جنگلی بودم
آقای لی (دست راست پدرش بود و الانم کنار اته)
بهم زنگ زدو ازم پرسید کی برمیگردم و نمیدونم چی شده بود که ازم خواس عجه نکنم واسه برگشتن وقتی پرسیدم چرا گفت که استراحت کنم ولی من باید برمیگشتم و کارام رو روبه راه میکردم
رفتم بالا و چند تا از وسایلی که نوقع اومدن به اینجا آورده بودم رو ورداشتم و بردم به بادیگارد دم در دادم و رفتم اتاق جیمین
ا.ت . بریم
جیمین . منتظر تو. بودم بیای بریم
ا.ت . وسایلت
جیمین . من وقتی اومدم اینجا هیچی با خودم نیاوردم
ا.ت. راس میگی 😅
جیمین . من موندم چرا این همه لباس پسرونه اینجاس
ا.ت. بهتره ندونی
جیمین. باشه ولی نکنه مال دوس پسرت بود
ا.ت. آره راس میگی مال دوس پسرمن
جیمین. 😐😐😐
ا.ت . خوبم بهت اومد لباس هاش
ا.ت خواس بره که جیمین از بازوی ا.ت گرفت و به سمت خودش محکم کشید
جیمین . اسم دوس پسرت رو بگو فقط
ا.ت سرش رو بالا برو و تو چشمای جیمین نگاه کرد و گفت چیکارش داری
جیمین . شاید خبر مرگش رو شنیدی
ا.ت . 😂الان حسودی کردی تو
جیمین . چه ربطی داره
جیمین. من ازت فقط سوال پرسیدم
ا.ت . دارم میبینم اینجوری که ترقوه های گردنت زده بیرون 😅
جیمین یه نگاهی به آینیه پشت من کرد و یه لبخند عصبی که من دوس داشتم رو زد
ا.ت. 😂
جیمین . به چی میخندی
ا.ت . به همین خنده اعصبانیت که دوس دارم
جیمین . دوس داری 🙃
ا.ت. خب
هیچی ولش کن
ا.ت خواس جدا شه ولی جیمین محکم تر گرفت جیمین . تا نگی کیه نمیری
ا.ت . واقعا میخوای بدونی
جیمین . آره
ا.ت . جدا شدم خیلی وقته ازش
جیمین . باشه خب جدا شدی ولی هنوزم وسایلش رو داری
میخوام بدونم کیه که هنوزم چشم انتظارشی که برگرده و وسایلش رو پس بدی بهش
جیمین .اصلا وسایل منم نگه داشتی ا.ت 😐
ا.ت . جیمین میدونی چیه
جیمین به ا.ت نگا کرد
جیمین . چیه
ا.ت. اسمش جیمین بود
جیمین . زندش نمیزارم
جیمین . چی 😐😐
ا.ت . خب خودتو زنده نمیزاری 😂
جیمین. نه یعنی
جیمین . یعنی هوفففف
ا.ت . من بجز تو دوس پسری نداشتم جیمین
جیمین ا.ت رو از پهلو هاش گرفت و سرش رو روی شونه ا.ت گذاشت و چشماش رو بست
ا.ت که بین دستای جیمین گیر افتاده بود دو دست که روی شونه های جیمین بود
بدون این که حرکت بده سرش رو روی شونه جیمین گذاشت و چشماش رو بست جیمین وقتی حس کرد ا.ت اون رو بغل کرده یه لبخند کوچکی زود
تو همون حالت گفت
جیمین . ا.ت
ا.ت هوم
جیمین . من همه چیزی که قبلا بهم دادی و هنوزم پیش خودت نگه داشتی رو میخوام بهم پس بدی همراه با اسم که روم گذاشته بودی نه مثل الان که به عنوان دوستت
به عنوان دوس پسرت ا.ت خواهش میکنم
ا.ت ..........
جیمین . هنوزم یه تصور خوبی ازم داری که پیش خودت هنوز وسایلم رو نگه داشتی
۱۵.۲k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.