بی رحم
#بی_رحم
part 29
بعد از خوردن قهوم به سمت اتاق رفتم
یک ساعت دیگه باید میرفتم به سمت ارایشگاه
پس بهتر بود قبلش یه دوش بگیرم
یه دست لباس از کمدم برداشتم و به سمت حموم رفتم
بعد از یه دوش اب گرم
از حموم خارج شدم
مشغوارسشوار کشیدن موهام بودم که گوشیم زنگ خورد
از دیشب تا حالا مدام در و مادرم تماس میگرفتن فکر کردم مثل همیشه اون دو نفرن اما بر عکس تصورم جیمین بود
سشوار رو خاموش کردم و به سمت تلفنم رفتم تماس رو وصل کردم قبل از اینکه من چیزی بگم صدای جیمین پشت تلفن پخش شد
_بیست دقیقه ی دیگه بیا بیرون خودم میبرمت ارایشگاه
بعد از تموم کردن جملش تلفن رو قطع کرد گوشی رو با کلافگی روی تخت پرت کردم
عجب ادمیه این بشر
دوباره به سمت سشوار رفتم و موهام رو کاملا خشک کردم
بعد از شونه زدن موهامم یه کش برداشتم و موهام رو بستم
یه لباس ساده هم پوشیدم
همینجور داشتم خودمو توی اینه نگاه میکردم که با صدای زنگ گوشیم نگاهپ رو از توی اینه گرفتم
بله طبق انتطارم جیمین بود
کی بیست دقیقه گذشت اخه تماس رو وصل کردم و با گفتن الا میام گوشی رو قطع کردم
بعدم به سرعت از عمارت خارج شدم و به سمت در ورودی عمارت رفتم
با دیدن ماشین جیمین به سمتش رفتم
بعد از نشستن من توی ماشین جیمین به سمت ارایشگاه حرکت کرد
توی دلم بدجور از این ازدواج مسخره شاکی بودم اما نمی تونستم به روم بیارم چون اصلا حوصله ی دعوا با جیمین رو نداشتم
بعد از رسیدن به ارایشگاه ماشین رو همون گوشه پارک کرد و گفت : هر وقت کارت تموم شد بهم زنگ بزن خودم میام دنبالت
باشه ای زیر لب گفتم و وارد ارایشگاه گفتم
اینجا یکی از بهترین ارایشگاه های سئول با بهترین ارایشگرا بود
با گفتن اسمم انگار منو شناخته بود که سرش رو به نشانه ی احترام کمی خم کرد و بعد باز رو به من گفت : اقای پارک خیلی تاکید کردن که حتما شما رو خیلی بی نقص در عین حال ساده ارایش کنم
البته شما خودتون اونقدر زیبایید که نیاز به ارایش زیادی ندارید
شنیده بودم که دختر خانواده ی مین خانم زیبایی اما فکرش رو نمیکردم در این حد
با لبخندی بابت تعریف هاش ازش تشکر کردم بعدم روی صندلی مخصوص نشستم و اونم مشغول اماده کردن من شد
تقریبا یکی دو ساعتی بود که مشغول اماده کردن من بود
بلاخره کارش تموم شد
نفس راحتی کشیدم نگاهی به خودم توی اینه انداختم واقعا خوشگل شده بودم
همون خانم منو به سمت اتاقی هدایت کرد
که لباس عروسی که جیمین برام اماده کرده و سایر لوازمم اونجا بود
اون خانم کمکم کرد تا اون لباس عروس رو بپوشم لباس قشنگی بود اما هیچ ذوقی نداشنم
هیچ ذوقی برای ایم عروسی نداشتم
بعد از پوشیدن لباس و کفش و بدلیجات و سایر چیز ها بلاخره حاصر شدم دوباره نگاهی به خودم انداختم خیلی خوب شده بودم
اما چی میشد الا پنج سال پیش بود و با همون عشقمون باهم این ازدواج سر میگرفت
part 29
بعد از خوردن قهوم به سمت اتاق رفتم
یک ساعت دیگه باید میرفتم به سمت ارایشگاه
پس بهتر بود قبلش یه دوش بگیرم
یه دست لباس از کمدم برداشتم و به سمت حموم رفتم
بعد از یه دوش اب گرم
از حموم خارج شدم
مشغوارسشوار کشیدن موهام بودم که گوشیم زنگ خورد
از دیشب تا حالا مدام در و مادرم تماس میگرفتن فکر کردم مثل همیشه اون دو نفرن اما بر عکس تصورم جیمین بود
سشوار رو خاموش کردم و به سمت تلفنم رفتم تماس رو وصل کردم قبل از اینکه من چیزی بگم صدای جیمین پشت تلفن پخش شد
_بیست دقیقه ی دیگه بیا بیرون خودم میبرمت ارایشگاه
بعد از تموم کردن جملش تلفن رو قطع کرد گوشی رو با کلافگی روی تخت پرت کردم
عجب ادمیه این بشر
دوباره به سمت سشوار رفتم و موهام رو کاملا خشک کردم
بعد از شونه زدن موهامم یه کش برداشتم و موهام رو بستم
یه لباس ساده هم پوشیدم
همینجور داشتم خودمو توی اینه نگاه میکردم که با صدای زنگ گوشیم نگاهپ رو از توی اینه گرفتم
بله طبق انتطارم جیمین بود
کی بیست دقیقه گذشت اخه تماس رو وصل کردم و با گفتن الا میام گوشی رو قطع کردم
بعدم به سرعت از عمارت خارج شدم و به سمت در ورودی عمارت رفتم
با دیدن ماشین جیمین به سمتش رفتم
بعد از نشستن من توی ماشین جیمین به سمت ارایشگاه حرکت کرد
توی دلم بدجور از این ازدواج مسخره شاکی بودم اما نمی تونستم به روم بیارم چون اصلا حوصله ی دعوا با جیمین رو نداشتم
بعد از رسیدن به ارایشگاه ماشین رو همون گوشه پارک کرد و گفت : هر وقت کارت تموم شد بهم زنگ بزن خودم میام دنبالت
باشه ای زیر لب گفتم و وارد ارایشگاه گفتم
اینجا یکی از بهترین ارایشگاه های سئول با بهترین ارایشگرا بود
با گفتن اسمم انگار منو شناخته بود که سرش رو به نشانه ی احترام کمی خم کرد و بعد باز رو به من گفت : اقای پارک خیلی تاکید کردن که حتما شما رو خیلی بی نقص در عین حال ساده ارایش کنم
البته شما خودتون اونقدر زیبایید که نیاز به ارایش زیادی ندارید
شنیده بودم که دختر خانواده ی مین خانم زیبایی اما فکرش رو نمیکردم در این حد
با لبخندی بابت تعریف هاش ازش تشکر کردم بعدم روی صندلی مخصوص نشستم و اونم مشغول اماده کردن من شد
تقریبا یکی دو ساعتی بود که مشغول اماده کردن من بود
بلاخره کارش تموم شد
نفس راحتی کشیدم نگاهی به خودم توی اینه انداختم واقعا خوشگل شده بودم
همون خانم منو به سمت اتاقی هدایت کرد
که لباس عروسی که جیمین برام اماده کرده و سایر لوازمم اونجا بود
اون خانم کمکم کرد تا اون لباس عروس رو بپوشم لباس قشنگی بود اما هیچ ذوقی نداشنم
هیچ ذوقی برای ایم عروسی نداشتم
بعد از پوشیدن لباس و کفش و بدلیجات و سایر چیز ها بلاخره حاصر شدم دوباره نگاهی به خودم انداختم خیلی خوب شده بودم
اما چی میشد الا پنج سال پیش بود و با همون عشقمون باهم این ازدواج سر میگرفت
۱۰.۵k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.